بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

آه ای مبادا...

آه ای روزهای خاطره، آه ای کاکتوس ها...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۴ ۰ نظر
آ و ب

قلب از کار افتاده؟

لب های خشکیده، حرف های ماسیده، چشمان باریده...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۳ ۰ نظر
آ و ب

مرضِ بی درمانِ علاقه...

تو هیچ وقت دوستش نداشته ای و این حقیقتِ هولناکی ست که عاقبت یک روز قلبش را از کار خواهد انداخت...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۲ ۰ نظر
آ و ب

من توی بعد از مرگم...

بوی ترنج داشت می پرید. از لبخندش، دستانش، نگاهش که امتداد چشمانت بودند...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۱۸ ۱ نظر
آ و ب

اندک اندک...

قرار بود چیزهای زیادی بگوید. متوجه شد که کسی نخواهد فهمید. ساکت شد. خواست بدود و دور شود. به یاد آورد که کسی منتظرش نیست. باز گشت. هیچ کس نفهمید...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۱۷ ۰ نظر
آ و ب

زن ،زخم، زندگی...

داغ کردن زخم برای تسکین درد...

۰۵ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۳۵ ۲ نظر
آ و ب

یا داری یا نداری...

لیاقت در یاد ثبت شدن...

۰۵ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۳۳ ۱ نظر
آ و ب

باید لمسش کرد...

هولناکیِ جذابی دارد، آشنایی با تاریکیِ روحِ آدم ها...

۰۵ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۳۱ ۰ نظر
آ و ب

روراست...

و ما سکوت را در پشت سیم تلفن گریه می کردیم...

۰۵ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۳۰ ۱ نظر
آ و ب

سراسر تاریکی و خستگی..

aynen sairin dedigi gibi: yine yillar gececek ve geride benden bir iz kalmayacak. yorgun ruhumu karanlik ve soguk kusatacak...

۰۵ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۲۹ ۰ نظر
آ و ب