آیا این زخم هایمان نیستند که ما را وادار به زندگی می کنند؟ چرا خانم چرا. اتفاقا داشتم به همین فکر می کردم اما آیا زندگی کردن در بضاعت ما هست؟...
آیا این زخم هایمان نیستند که ما را وادار به زندگی می کنند؟ چرا خانم چرا. اتفاقا داشتم به همین فکر می کردم اما آیا زندگی کردن در بضاعت ما هست؟...
تو می گفتی عادت ها، نقات ضعف ما هستند و کسی که نقاط ضعفمان را بداند، می تواند ما را شکست بدهد...
دوست داشتنت در من ریشه می دواند. بیش تر از دیروز و کم تر از فردا...
در سرمه چشمانش تهجی عشق، در سرخی لبانش تجلای جاودانگی...
تمام لیلاها با سربندی از گل به استقبالت خواهند آمد. کودکان حیرتت بیدار خواهند شد و تو به ملکوت عظیم ابدیت راه خواهی یافت...
انگار از درون یه گردباد مهیب اومدم بیرون. یا شهری که سم اسبان و شمشیر جنگجویان هیچی ازش نذاشتن بمونه. . یا گل سرخی که تگرگ ها پرپرش کردن. پر از درد. پر از خون. پر از آه. پر از اشک. پر از زخم...