ازگریه ی جلاد بر سر دار باید ترسید، از آه معشوق پس از آمدن اسم عاشق...
ازگریه ی جلاد بر سر دار باید ترسید، از آه معشوق پس از آمدن اسم عاشق...
اگر قرار نیست همدیگرو ببوسم پس لب واسه چیه؟ بارون برا چیه وقتی قرار نیست چای و سیگار در کار باشه؟...
و بیش تر از همه آن بوسه ها در یاد می مانند که با چشمان بسته تقدیمتان شده اند...
به خاطر تو آبی پوشیدم امروز. پسر گفت. زن شنید، خندید و خجالت کشید. بعد به یک باره لیوانش را بالا برد و گفت به سلامتی تمام آبی ها...
انسان تنها یک بار کسی را که دوست دارد با دستان خود می کشد و پس از آن با دوست داشتن بیگانه می شود..
تفاوت رد رژ قرمز رو یقه با رد ناخن روی کمر فقط در اینه که اولی دیده می شه دومی نه...
دوست داشتم شاعر باشم. می توانستم در تمام لب های جهان اسم تو را به حرف در بیاورم. ولی نقاش بودن. آه. کاش نقاش بودم. می توانستم چشمانت را جهان در جهان دوباره بیافرینم...
لبان خشکیده. دود سیگار. صدای باران. نفرین آینه ها. لعنت قاصدک ها. خاکستری ابرها. زخم شقایق ها...