بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

باران زخم می زند...

تو به من یاد دادی باران را، زندگی را و پرسه زدن های بیهوده در کوچه پس کوچه های روح را...

۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۲۹ ۰ نظر
آ و ب

تازیانه ی موهوم...

روزی غباری خواهم شد و در گورستان های کهن به مصاحبت با روح عریان مردگان مشغول خواهم شد. روزی تیشه ای خواهم شد و در دستان فرهاد، با کتیبه ها فراق را به بلندترین فریاد صدا خواهم زد. روزی به سان آیینه ای سرگردان، بادی خسته، پرستویی زخمی، وداعی اشک انگیز، خورشیدی تاریک، ماهی مه گرفته، ابری بغض آلود، بتی شکسته در بیراهه های وصال به بن بست پاییز گرفتار خواهم آمد. حالا تمام فانوس ها بی نور، تمام سیگارها بی دود، تمام گل ها بی بو، تمام کودکان گریان و تمام دارها پابرجا و تمام مادران چشم به راهند. حالا دیگر می دانم که همیشه تقویم زندگیم بر روی پاییز خواهد ایستاد و بادها بوی خزانی نو را به نزد عزیزانم خواهند برد. حالا مغموم تر از همیشه، چون آهویی سرگردان در واحه یا چون خرسی وحشی در بیشه روزهای مرگم را می شمارم. حالا هر صبح خاکستر روحم را جمع می کنم و هر شب ویران تر و پریشان تر از قبل آن ها را می بینم. چون خدایی خسته از بندگانش، در تنهایی، برای تنهایی خودم لیوانی پر می کنم و به ملاقات گل های پیراهنت فکر می کنم. شمع دانی ها برایم غزل می خوانند. درختان رنگ گذشته را در دل بیدار می کنند. تمام گذشته ام نفرین است. عشق نفرین است. تنهایی نفرین است. سیگار نفرین است. تو هیچ وقت زورت به خدا نخواهد رسید. تو هیچ وقت نخواهی توانست تنهایی را شکست بدهی. تو محکوم به تنهایی هستی. تو لعن ابدی معشوق را به جان خریده ای. این زندگی یک تکه گوه است که در ظرفی از طلا و الماس به ما پیشکش می کنند.
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۲۷ ۰ نظر
آ و ب

sessizce...

uzaklar seninse tum yollar benimdir...

۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۱۴ ۰ نظر
آ و ب

با خاطراتش خوابیدن...

مصیبتی عظماست. این که در فراموشی هم به یادش بیفتید...

۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۱۲ ۰ نظر
آ و ب

گاهی...

عشق، نوازش کردن سر کسی ست که خونت را می مکد...

۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۱۰ ۰ نظر
آ و ب

طعم انارین بوسه هایش...

می دانست که دوستش دارم. می دانست که با یک صحرا لب، یک خرمن بوسه بر من می بخشید. می دانستم که دوستم دارد. که اگر نمی داشت، اشک نمی ریخت برایم. که به جای تنش، آهوان زخم را نثار آغوشم می کرد...

۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۱۰ ۰ نظر
آ و ب

ای شبنم های ملکوت...

ای نارون های ناصره! چرا مرهمی برای زخم های مسیح فراهم نیاوردید؟
ای آیینه های مصر! مگر یوسف از ترنج زیباتر نبود؟
ای سنگریزه های طور! خداوند به موسی چه گفت که تاب نیاورد؟
ای بادهای کنعان! چگونه توانستید پیراهن یوسف را به یعقوب برسانید؟
ای تگرگ های قونیه! چگونه از سماع مولانا در حضور شمس مست نشدید؟
ای شمع های همدان! آیا نشانی از پشیمانی در چشمان عین القضات به هنگام شمع آجین شدن بود؟
ای درناهای نیشابور! غزالی چند خط از سوانح العشاق را برایتان خواند؟
ای خم های شیراز! حافظ خود را از کدامین بند آزاد کرد؟
ای صحاری عراق! سعدی در شما چه دید که یک عمر سرگردانتان شد؟
ای دارهای بغداد! حلاج بر سر دار چه کلماتی را تهجی می کرد؟
ای چاه های کوفه! علی چند قطره اشک در درون شما ریخت؟
ای کوچه پس کوچه های مقصودیه! چند شب شاهد تنهایی شهریار بودید؟

۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۶:۰۷ ۰ نظر
آ و ب

محکم تر از هر زمانی...

بعدها به یادت خواهم افتاد. بعدها این زمستان را به یاد خواهم آورد. سال ها بعد بوسه های گرمت در آن شب های سرد را به یاد خواهم آورد. بعد ها قلبم دوباره پرنده خواهد شد که آرزوی پرواز در فراخنای سینه ات را طلب می کند. بعدها که به یادت افتادم لبخندی بی دلیل بر لبانم خواهد نشست. بعدها در فاصله های زخمی بین فراموشی ام، سیگاری به یادت روشن خواهم کرد. بعدها در سرخی شراب ته استکان، لبخند تو تکان خواهد خورد. بعدها در هر رقصی که ببینم، لرزش دست و پای تو مرا به وجد خواهد آورد. بعدها به جلاد گفتنت هایت، به آغش صدا کردن هایت، به موهای بلند قهوه ایت، به گل های روی پیراهنت،  به آن دوستت دارم های آمیخته با اشکت فکر خواهم کرد. بعدها عکس هایت بوی کهنه ی خاطرات خواهند داد، لبخندت بوی کاغذ کاهی... 

۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۵:۵۸ ۰ نظر
آ و ب

وحی بوسه هایت را...

پیامبران لبت را برای مرهم زخم های مقدس نگاهم روانه ساز...

۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۵:۴۸ ۰ نظر
آ و ب

گریزگاهی نیست...

بعضی چیزها در گلوی آدم گیر می کنند. گیر می کنند و می مانند. یک عمر هم می مانند. نمی توانی از دستشان خلاص بشوی. هر کاری کنی و به هر دری هم بزنی باز هم نمی شوند. یک عمر باید با آن ها زندگی کنی. خواه عشق باشد خواه سیاست. خواه شعر باشد یا سیگار. بر می گردی. بارها میروی و بارهاتر بر میگردی...

۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۵:۴۵ ۰ نظر
آ و ب