بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

در جایی که نرفته ام...

زیبایی، به اندازه طلوع آفتاب در  صبح شهری که نمی شناسمش...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۰۶ ۰ نظر
آ و ب

پدری برایتان آرزومندم...

زانو به زانو نشسته ایم. سیگاری برایم روشن می کند. در میان صحبت هایش می گوید" آدم باید سرشم برا دختری که دوسش داره، بده"...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۰۵ ۰ نظر
آ و ب

تو حتی نمی توانی بخندی...

خیلی وقت است که عشق از این جا رفته است. و رژ قرمز را روی لبانش فشار می دهد...
۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۰۳ ۰ نظر
آ و ب

گرای ویرانی...

و در شبی با حروف تنهایی آشنا خواهی شد و در مقابل ابهتش تعظیم خواهی کرد. معنای اعمال شاقه را درک خواهی کرد و از پستان عشق شیر نخواهی خورد! و شوریدگی با تو وداع خواهد کرد...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۵۸ ۰ نظر
آ و ب

فراموشی برای آینه...

باد برای شیشه کل کشید، فاجعه برای زندگی...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۵۶ ۰ نظر
آ و ب

لعنت به چشمانم...

مگر بازرگان چه قدر بزرگ است؟ مگر این خراب شده چندتا کوچه و خیابان دارد؟ مگر این خداوند چقدر قسی القلب است که تو را به صورت شانس و اتفاق هم سر راه من قرار نمی دهد؟ آه. متنفرم. از این شهر. از ابرهایش. باران هایش. آدم هایش. درختانش. تمام خزه و گلسنگ هایش. تو که خودت میدونی " نقشه شهری که تو در آن نیستی به درد بز هم نمی خورد"...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۸ ۰ نظر
آ و ب

کار درست...

دست شستن از همه چیز...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۶ ۰ نظر
آ و ب

هر شب...

با آغوشی باز به استقبال اندوهت می ایستم...
۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۶ ۰ نظر
آ و ب

و چند دشت فراق؟...

تنهایی بعد از تو
تنهایی قبل از تو
نیست...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۵ ۰ نظر
آ و ب

فرسنگ فرسنگ آه...

کاش آغوشت نزدیک بود. در ابتدای کوچه. کنار آن درخت کاج...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۵ ۰ نظر
آ و ب