بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

خنده ام را نه، اشکم را باید...

مرا فراموش کن، سوختنم را به یاد آر...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۴ ۰ نظر
آ و ب

زورت نمی رسه...

تنهایی دیو است. دیوی که هیچ گاه نمی توانی شکستش بدهی...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۳ ۰ نظر
آ و ب

خیلی خیلی کثافت است...

بستنی ها خوشمزه اند. سیگارها تلخ اند. عصرها دلگیرند. خرداد کثافت است...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۲ ۰ نظر
آ و ب

پریشانی در تنهایی...

monachopsis...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۲ ۰ نظر
آ و ب

ای کودک...

به سان گریه ی مردی بی چشم در زیر باران. به سان گریه ی فرشته ای بی بال. به سان فریادهای مبهم شیطان. به سان اشکی که در درونت می ریزی. چه قدر معصومانه، چه قدر مظلومانه...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۱ ۰ نظر
آ و ب

می دونی شکوه یعنی چی؟...

تو دریایی بودی که می خواست مرا در خود غرق کند. من، آخرینِ نگاهِ تحسین بار به آن دریا...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۰ ۰ نظر
آ و ب

کراهت بهشت...

به سردردی عجیب دچارم. از جنس تلاش برای علت رفتن کسی که سال هاست نیامده..

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۳۸ ۰ نظر
آ و ب

و توریِ سیاه بود زن...

چیزی شبیه به مرگ رخ داده بود اما هیچ کس نمرده بود...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۳۷ ۰ نظر
آ و ب

برای همیشه البته...

تو خودت می دونی رئیس، توو این جور مواقع فوقش یه سیگار بیش تر روشن می کنی و یه سری حرفا توو درونت دفن میشن...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۳۶ ۰ نظر
آ و ب

چه قدر گم می شوی مگر؟...

اگه بتونم بار دیگه یکی رو ببوسم، اگه بتونم بار دیگه یکی رو در آغوش بگیرم؛ شاید اون روز هم بتونم با همه ی رنگا آشتی کنم...

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۳۶ ۰ نظر
آ و ب