بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

"اهل قلم"...

نمی‌دونم این صفحه‌ی "وبلاگ‌های برتر" جدیه یا شوخی...

۰۴ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۱۰ ۰ نظر
آ و ب

زنده باد!

Seni dünya gözüyle bir kez daha görmek isteyen biri varsa Buna şiir şahittir ben değilim.

اگر کسی مایل به دیدن تو با چشم دنیوی‌؛ شعر، شاهد که آن کس من نیستم...

۰۳ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۳۶ ۰ نظر
آ و ب

و جنگی...

گفته بودی هر مردی باید شخصیتی داشته باشد و آرمانی و عشقی بزرگ؛ بودی اگر، تمنایم قضاوت راندنی بود در زندگی و حکم دادنی بر درستی و غلطش. نیستی، نیستی و تذبذب و تردید، لحظه‌هایم را به صلابه می‌کشند...

۰۳ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۵۶ ۰ نظر
آ و ب

که نگردند و نگردی...

بعد این حس که یک گله اسب وحشی بدوی را تارانده‌اند رویت و تو، زیر یال و سم و ضربه، در تلاش برای بازگرداندن تناسب استخوان‌هایت به روزهای اول...

۰۲ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۴۸ ۰ نظر
آ و ب

بی‌مایگی حتی...

در آن شب سرد تاریک، دستش را گرفته بود سمت سیاهی بی‌انتها و گفته بود نگاه کن عزیزم، نگاه کن که از همین سیاهی، روشنایی ما را در بر خواهد گرفت. حالا که نیست، حالا که دستی بلند نمی‌شود به سوی سیاهی آسمان، می‌فهمم که در هم‌افزایی یائسگی و عقیمی ،تفاوتی نیست میان شب و روز و تاریکی و روشنایی و گرمای خورشید و خنکای ماه و پستی دره و بلندی قله. تنها کرم‌واره لولیدن در هم و در خاک و خیسی و خشکی و دیوانه‌ی زنجیری اسارت‌ها بودن و گریستن برای کودکان مرده‌زاد و آرزوهای دور و دراز و رویاهای به قتل رسیده با دستان خود...

۰۲ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۴۵ ۰ نظر
آ و ب

سفید سبیلو...

ناشناس‌های نازل شده که وجود ملکوت را یادآوری می‌کنند و در سحر حضور اندک خویش، تا بسیار بسیارها کام و یاد را خوش...

۰۲ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۴۱ ۰ نظر
آ و ب

میل مکرر...

و به خودم نگاه می‌کنم، بی خستگی همیشه به همین مشغولم، می‌بینم به دلیل زندگی می‌کنم که طعم زمستان‌ها را از دل و جان بچشم و از زمستان‌ها، روزهای برفی و از روزهای برفی، ساعت‌های تنهایی روی برف راه رفتن. تمام زمستان‌های شش سال آخرم یک تصویر ثابت تکرار شونده؛ در برف، روی برف، با هدفون در گوش و سیگار بر لب، راه رفتن. همیشه تر و تازه و پر طراوت. تبریز. بازرگان. ماکو. بانه. بازرگان. برف و من که حمل تمام دل‌مشغولی‌هایم رویش راه می‌روم و خسته نمی‌شوم، نه از روی برف قدم برداشتن و نه از نگاه کردن به خودم...

۰۲ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۴۰ ۰ نظر
آ و ب

الک آویخته...

سبو شکسته، آب ریخته، آتش سوخته، خاکستر پراکنده، پل شکسته، سیب خورده...

۰۲ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۳۳ ۰ نظر
آ و ب

نون فتحه شین ضمه دال...

تا که ببوسند جمله‌های لبم به نحو درهمی لبه‌های واژه‌گون واژنت را...

۰۱ اسفند ۹۹ ، ۰۳:۴۳ ۰ نظر
آ و ب

هست و نیستم...

وه که چه زیبا بودی در کبر غرورانگیزت؛ هنگامی که می‌گفتی زیبا نیستی تو...

۰۱ اسفند ۹۹ ، ۰۲:۴۶ ۰ نظر
آ و ب