بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

نخواهم برد...

+ تو که نمی ترسیدی از زخمی شدن، پروایی نداشتی از دیدنش. چرا دور شده ای از خودت؟
_  چون دیگر از این یکی جان سالم به در نمی برم...

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر
آ و ب

خواهم رفت...

یک روزی از اینجا خواهم رفت و دلم برای هیچ کس و هیچ چیز تنگ نخواهد شد...

+ گفت اگر فقط یک بار دیگر، از رفتن حرف بزنی من دق می کنم و می میرم... 

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۲:۱۴ ۰ نظر
آ و ب

یادم آر...

به یاد آر مرا؛ از یاد رفته، بی حاصل، مغموم...

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۲:۱۲ ۰ نظر
آ و ب

بیدار نخواهند شد دیگر...

شراب هایشان را نوشیده اند. کفش هایشان را درنیاوره اند و شیر گاز را باز کرده اند و خوابیده اند؛آرام، باوقار و طولانی...

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۲:۱۱ ۰ نظر
آ و ب

نمی‌دانی ام...

از دست دادن چیزی که حتی فرصت داشتنش را نداشته ای؛ خالی شدن وجودت در حسرت یک لحظه داشتنش...

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۲:۰۸ ۰ نظر
آ و ب

بوی تو چه دور...

بهار
فاصله‌ی بازو تا بازوی توست
خوشا 
از 
زمستان‌هایی
که کشتم برای تو...

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۲:۰۶ ۰ نظر
آ و ب

هرگز ممتد...

هر چقدر هم بگویی فراموش کن؛ برای فراموش نکردنت همه چیز و همه چیز و همه چیز...

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۲:۰۲ ۰ نظر
آ و ب

در صدای شب...

در مه و غبار و الکل. روایتِ واپسین در راه است. پسِ دودِ سیگار...

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۰:۵۱ ۰ نظر
آ و ب

در سرم شور می نوازد...

این روزهایِ من اسمش زندگی نیست. مستهلک شدن دمادم. پوسیدن. پرپر زدن. مروت ندارد این لامصب. کاردِ دندانه دندانه‌ی مدام است که از پس گردن- از قفا- می‌کِشد. از رگ و ماهیچه می‌گذرد، در پشت حلق رها می کند. به این می گویند بسمل شدن. دیده‌ای؟ پایت را بردار از گرده‌ام. بگذار جان بِکَنَم...

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۰:۴۹ ۰ نظر
آ و ب

آبان 98...

جیب‌های خالی، مشت‌های گره‌کرده و چشمان خونین...

۳۰ آبان ۹۸ ، ۱۷:۳۷ ۰ نظر
آ و ب