بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

چه سعادتمندی مضحکی...

برای آدمی که هنوز با زندگی گذشته‌ش درگیره، بهار و زمستون و روز شبِ این زندگی زیاد توفیری نداره. گرفتار همه چیز و رهسپار هیچ چیز....

۱۱ دی ۹۸ ، ۲۳:۲۹ ۰ نظر
آ و ب

که لحظه‌ای‌ست مصیبت...

"فقط در گرداب قمارش گیر افتادم و به خودم که آمدم همه چیز را باد با خود برده بود..."

۱۱ دی ۹۸ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر
آ و ب

مرد خوب...

مردت اونی بود که کله‌ی سحر واسه یه لقمه نون، از خونه می‌زد بیرون و حسرت دادن یه لیوان چای رو می‌ذاشت رو دلت...

۱۱ دی ۹۸ ، ۲۳:۲۷ ۰ نظر
آ و ب

شاید فردا زندگی کردی...

نوبت منم می‌شه که بی‌پشیمونی بخندم، که چشمام بفهمن که آرزوها واسه رسیدنن؟ که دیگه از به یاد آوردن نترسم، که تیکه‌های وجودم پیش خودم بمونه؟ بالاخره همه چی می‌ره سر جای خودش؟...

۱۱ دی ۹۸ ، ۲۳:۲۶ ۰ نظر
آ و ب

بگو لعنتی...

کاش می‌دونستم که چیزی نیست. کاش می‌فهمیدم که همین حال رو دارن. که همه گاهی می‌ترسن از پس این زندگی برنیان. که همه بعضی وقتا زورشون به این زندگی نمی‌رسه.  که همه گاهی تا یه قدمی تموم شدن می‌رن و قدم از قدم نمی‌تونن بردارن. مدتیه همش غروبم مهندس، حتا وقتی شیش صبح پا میشم. بگو همینن. بگو هیچی نیست. بگو مهندس...

۰۷ دی ۹۸ ، ۲۳:۴۲ ۰ نظر
آ و ب

مرثیه...

دوست داشتم ویولن زدن رو یاد بگیرم. اینجوری می‌تونسم توو شبای طولانی زمستون واست ویولون بزنم. خوشحال می‌شدی لابد از اینکه کسی به شوق تو، نوازندگی ساز مورد علاقه‌ات را یاد گرفته. نشد. نتواستیم. مقدر نبود که مقدر شویم...

۰۷ دی ۹۸ ، ۲۳:۴۰ ۰ نظر
آ و ب

مریم/23

یا لیتنی مت قبل هذا و کنت نسیا منسیا...

۰۵ دی ۹۸ ، ۲۳:۳۳ ۰ نظر
آ و ب

عضو انکارناپذیر صورتش...

دیگه غم توو صورتش نبود بلکه عضوی از صوترش بود. بینی و ابرو. گوش و لب. چشم و غم...

۰۵ دی ۹۸ ، ۲۳:۳۲ ۰ نظر
آ و ب

دور و پشت کرده به تو...

حس اون لحظه‌ای که دلت می‌خواد تموم شعرای دنیا رو بگی. دوست داری هر چی قصه‌ی قشنگ هست رو جلد روی جلد بنویسی. فکر می‌کنی همه‌ی حرفای خوبت پشت لبت صف کشیدن که رهاشون کنی. یه وقتایی حسابی به زندگی نزدیکی اما این زندگیه که از تو دوره...

۰۵ دی ۹۸ ، ۲۳:۳۱ ۰ نظر
آ و ب

تصدقت...

دنیا غم تو نیست که نتوان از او گذشت...

۰۵ دی ۹۸ ، ۲۳:۲۴ ۰ نظر
آ و ب