بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

کلمات من از لبان تو می آیند...

من هیچ چیز ننوشته ام
 هر چه بوده
 از تو بوده
 به تو بوده
 برای تو بوده
 و علی زغم تو بوده...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۱۸ ۰ نظر
آ و ب

میان آغوش هایی مغشوش...

و سرم
هر بار
در انبوه لبخندهای مخدوش
و افسوس صورت‌های غریبه
و اندوه گذشته‌های دور
افتاده است
از شانه‌ی عکسی به عکس دیگر
بی آن که خود بفهمم...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۱۶ ۰ نظر
آ و ب

و تمام راه هایی را که...

تمام خطوطی که از تو نمی گویند و نمی نویسند را روزی خواهم کشت...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۰۰ ۰ نظر
آ و ب

من می گویم حتا...

مانتوی سرخش را می شد جای دیوان حافظ خواند...

۰۴ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۵ ۰ نظر
آ و ب

دست برنخواهم داشت...

مرا در سیاهیِ جوهر زندانی کرد؛ سیاهیِ چشم تو و سیاهیِ چشم تو و سیاهیِ چشمِ تو...

۰۴ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۴ ۰ نظر
آ و ب

از جنونی و بی جنون..

آواره‌ی صد صحرایی
دیوانه‌ی صد لیلی
مجنونی و مجنون نیستی...

۰۴ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۳ ۰ نظر
آ و ب

بت بزرگ کیه عزیزم؟...

بت ها، آدم ها را دوست ندارند. آن ها هنوز عاشق شیاطین اند...

۰۴ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۲ ۰ نظر
آ و ب

خاطرات فراموش نشدنی...

دروغای دوست داشتنی و باتلاقای درنیومدنی...

۰۴ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۱ ۰ نظر
آ و ب

کاش نبود...

چرا، چرا می خواهم ببینمت حال که می دانم پایان هر دیداری، سرآغازِ فراقیست؟...

۰۴ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۰ ۰ نظر
آ و ب

نمی توان قبولش کنم...

حق داشتم بگویم دوستت دارم؛ حق داشتی باور نکنی؟...
۰۴ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۴۹ ۰ نظر
آ و ب