بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

از تمام چراغ ها...

دلم دویدن می خواست. می خواستم آن قدر بدوم تا دیر نرسم به قطاری که می خواست راه بیفتد. آن قدر که پاهایم کم بیاورند. کفش پشت پایم را بزند. به نفس نفس بیفتم. باد بر صورتم بکوبد. دلم می خواست آن قدر بدوم که از شهر، آدم هایش، گذشته ام، تمام سایه ها و حتا کلاغ ها دور شوم...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۳۲ ۰ نظر
آ و ب

لکاته، لکاتهِ‌ی اغواگر...

چه زیباست بی شرف. چه تن تراش خورده ای. چه لب های سرخی. چه چشمان پر شهوتی...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۹ ۰ نظر
آ و ب

با همان غمناکی معصومانه اش...

من حتا می گویم زیباترین لبخند جهان، لبخندِ عیسا بر صلیب است...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۷ ۰ نظر
آ و ب

نتوانم...

من این زخم ها را بوسیدن خارهایش، با چکه چکه های اشکانم، با شستن خونابه هایش بزرگ کرده ام؛ حالا تو می گویی از ریشه در بیاورش مادمازل؟... 

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۶ ۰ نظر
آ و ب

از باران هایی که آدم را خیس نمی کنند هم...

من دیگر از شنیدن نام تو در کنار نام دیگران، از فکرهایی که آدم ها می توانند بکنند، از تمام پیراهن های صورتی و گم شدن در تاریکی متنفرم...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۵ ۰ نظر
آ و ب

مثل او می خندی...

بویِ روسری‌هایِ گلدارِ مادرم را می داد؛ لبخندت...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۴ ۰ نظر
آ و ب

تجلی ملکوت..

تهجی ابدیت است انگار؛ تکرارِ نامِ تو در تنهایی..

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۲ ۰ نظر
آ و ب

نباید که بفهمی...

و هرگزِ هرگز نخواهی فهمید که کدامین خط را برای تو نوشته ام...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۱ ۰ نظر
آ و ب

علیامخدره...

نه تمام می شوند و نه تمامم می کنند. این کلمات، این کلماتِ بی انصافِ شکنجه گر...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۰ ۰ نظر
آ و ب

پتیاره سفید...

بلند است زمستان، سرد است زمستان، می کشد زمستان... ما هم که یک عمر است از چیزهایی که ما را می کشد، خوشمان می آید...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۱۹ ۰ نظر
آ و ب