بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

آه از این برهوت فی مابین...

آه از من که می نویسم‌ات، آه از تو که نمی بوسی‌ام...
۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۳:۰۳ ۰ نظر
آ و ب

غمِ توو چشاشون...

مأیوس تر از گریه‌ی کودکی که مادرش را از دست داده...
نامأنوس تر از خنده‌ی  مادری که فرزندش را...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۳:۰۱ ۰ نظر
آ و ب

آن زمستان...

برای کسی که از چشم تو افتاده، چه آسمانی؟ چگونه بلند شدنی؟ کدامین پروازی؟...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۵۹ ۰ نظر
آ و ب

چرا زل می زنی بهم؟...

هنوز هم می پرسی از خودت. هنوز هم تقلای فهمیدن داری. هنوز هم کلنجار می روی با خودت. هنوز هم زجر می دهی خودت را...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۵۸ ۰ نظر
آ و ب

با کماتت بیگانه ام...

و من می اندیشیدم در زیرِ آفتابِ سردِ زمستان. دستانت چرا دستانم را لمس نکردند؟ لب هایتت چرا نامم را صدا نزدند؟ چرا شانه هایت را از من دور کردی؟ چرا بوسه هایت به لبانم فرصت نفس کشیدن ندادند؟...

+ چرا در متن های تو، جای من خالی ست؟....
++ چراهای نفرت انگیز...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۵۴ ۰ نظر
آ و ب

بلند بلند می خندیم. آخ...

هیچ کس نمی تونه مثل تو بخنده. در گوش تمام زنان شهر خواهم گفت تا ساکت شوند...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۵۲ ۰ نظر
آ و ب

نقطه یا علامت سوال؟...

تقاص این همه دوری از تو در این دنیا ،قرار گرفتن در کنارت در آن دنیاس...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۴۹ ۰ نظر
آ و ب

حالا لپت رو بیار جلو...

هنوز هیچ کس نتونسته دلیلش رو بفهمه. ذاتا اگه دلیلش رو می فهمیدن زیباییش رو از دست می داد. اصلا عشقی که دلیلش رو دونستی رو بنداز دهنِ سگایِ ولگردِ شهر.باشه؟ اوهوم...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۴۹ ۰ نظر
آ و ب

مثل مرده ها می مونن ولی...

آرزوهای محال رو نمی نویسن، نمی گن، جار نمی زنن که عزیزم. یه قبر کم عمق می کَنن و یه کم خاک می ریزن روش و یه فاتحه می خونن براشون و از همون جایی که موندن به فلاکتی که تووش هستن ادامه می دن...
۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۴۷ ۰ نظر
آ و ب

سیاهی نمی آزرد...

ببین چقدر خوب هستیم ما. چگونه خوب می خندیم در چاه عمیقی که گرفتارمان کرده اند...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۴۵ ۱ نظر
آ و ب