بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

هنوز همونه...

فقط قهقهه بزن و تا می توانی از من دور شو...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۳۷ ۰ نظر
آ و ب

مریمی که مرهم بود...

کدوم بیش تر رنج کشید ای خدای سنگدل؟ عیسایی که به صلیب کشیده شد یا مریمی که به صلیب کشیده شدن عیسایش را لمس کرد؟...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۳۶ ۰ نظر
آ و ب

بپذیر تا بپذیرم...

مرگ را می پذیرم اگر بدانم روزی با تو زندگی خواهم کرد...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۳۵ ۰ نظر
آ و ب

بی آدم...

کاش می شد همه چیز را آتش زد. تمام زشتی ها و زیبایی ها را با هم. کل جهان. آنقدر که تمام جهان، یک زمینِ بزرگ سوخته باشد...
۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۳۵ ۰ نظر
آ و ب

اینا رو بنویس یه گوشه...

آدم ها، یک روز عمیقا به چیزی که روزی شدیدا انکارش می کردند، اقرار می کنند...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۳۳ ۱ نظر
آ و ب

بی آمدنی...

رفته است آقا. سه سالی می شود که رفته است و  من مانده ام در اینجا، لابلای عکس هایی از او که به من نمی خندد...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۲۸ ۰ نظر
آ و ب

حتا به مادرم...

امیدوار بودن چیز بیهوده ایست؛ وقتی که می دانی به بعضی چیزها نخواهی رسید. امروز فهمیدم. به هیچ کس نخواهم گفت...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۲۷ ۰ نظر
آ و ب

به گمانم...

و هیچ تنِ بی زخمی به ملکوت وارد نخواهد شد. عیسا، با زخم بر تن و تاج خون بر سر و میخ بر کف، این ها را نجوا کرد با صلیب...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۲۶ ۰ نظر
آ و ب

سراسر رنج...

سرگردان تر از باد می وزم. آرام تر از برف می بارم. مبهم تر از مه گم می شوم. این روزها. این روزهای زشت که ارزش خاطره شدن ندارند...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۲۵ ۰ نظر
آ و ب

غیظ و غضب، کین و نفرت...

به صلابه ی حسرت می کشاندم، شمع آجین دلتنگی می کندم، مثله ی انتظار می سازدم...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۲۲ ۰ نظر
آ و ب