بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

لب و دست و آغوش...

شراب و سیگار و زن؛ هر مردی پس از شکست هر سه را به یک اندازه دوست دارد...

۳۰ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۱۴ ۰ نظر
آ و ب

یادت پرستیدنی...

وه که زخمت چه بوسیدنی‌ست و دوزخت چه سوختنی...

۳۰ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۱۱ ۰ نظر
آ و ب

ناکافی و ناکامل...

کلمات همیشه برای زیبایی تو و آوارگی من کم خواهند آورد...

۳۰ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۱۰ ۰ نظر
آ و ب

در سرخی صراحی...

فرقی ندارد شراب یا شوکران، وقتی از دست تو باشد...

۳۰ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۰۹ ۰ نظر
آ و ب

یوسف بی‌زندان...

موسایِ بی‌طور و عیسایِ بی‌‎جلجلتا و محمدِ بی‌حرا... من، بی‌شب همینقدر بی معنایم...

۳۰ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۰۸ ۰ نظر
آ و ب

هیچ چیز دیگه ای نمی تونه...

یکی عشقه که می تونه انسان رو وادار به هرکاری کنه. یکی هم نفرت...

۳۰ بهمن ۹۷ ، ۰۳:۴۰ ۰ نظر
آ و ب

خالی ست دستانم...

مرا 
حروف و کلمه به سر آمده
و تو را
شعر و قافیه به طلب افتاده...

۳۰ بهمن ۹۷ ، ۰۳:۳۳ ۰ نظر
آ و ب

خوشا آتش...

خوشا سوختن، خوشا پر کشیدن، خوشا خاکستر شدن...

۳۰ بهمن ۹۷ ، ۰۳:۳۲ ۰ نظر
آ و ب

خاموش می مانیم...

و ما اکنون شبیه به هر چیزی که با بزرگ شدن، زیبایی خود را از دست می دهد؛ دیر می کنیم، دیر می رسیم، دیر می مانیم...

۳۰ بهمن ۹۷ ، ۰۳:۳۱ ۰ نظر
آ و ب

سطر جای چشات...

سیگار جای لبات، کیبرد جای دستات...

۳۰ بهمن ۹۷ ، ۰۳:۰۲ ۰ نظر
آ و ب