از سرما، از سکوت، از سیگار...
توو یه کتابی خوندم که "عشق عین الکله. هرچقدر ناتوانتر بشوی، فکر میکنی قوی تری". خوشم اومد ازش...
آن که می نویسد دو بار عذاب می کشد. آن گاه که رنج هایش را زندگی می کند و آن گاه که رنج هایش را کلمه...
همیشه یه چیزی توو پشت سر باقی می مونه. بیتی نخوانده. سیگاری نکشیده. لبی نبوسیده. بوسه ای نبخشیده. اشکی نچکیده. بغضی نترکیده. نگاهی ندیده. فریادی نشنیده...
حالا دروغ رو کشف کرده ای. حالا نقاب به صورتت زده ای. حالا به دنیای بایدهاو نباید ها وارد شده ای. حالا دیگر در تو اثری از معصومیت کودکانه ات نیست. حالا دیگر تو هم "بزرگ" شده ای کارملیتا...
بعضی گم شدنا اونقد دوست داشتنی هستن که مجبور می شی چراغا رو بشکنی تا پیدا نکنی گم شدت رو...
دور نمیشوند از چشمانم ،خیالِ مدامِ سرخ نارنجِ شعلههایِ نگاهت...
تنهایی، تنها چیزیست که از خداوند برایمان مانده است. از تو نیز هم...
ما در اولین دیدار به آخر رسیدیم. همینقد کوتاه. همینقد زیبا. همینقد غم انگیز...
زمان رخ داده و می دهد و خواهد داد و ما هیچ چاره در مقابلش نداشته ایم و نداریم و نخواهیم داشت...
+ زمان یه اتفاق مریضه آیلین. اینُ حتما یادت باشه...