بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

آخ...

الزاما همیشه وقتی یک نفر می‌میرد و به زیر خاک می‌رود تنها خودش نیست که دفن می‌شود. با دنیایی بسیار بزرگ از رویاها و آرزوها و دیوانگی‌ها و بیهودگی‌ها و سوداها و تمناها و حسرت‌ها دفن می شود. چه چیزها که آدمی با خود به گور می‌برد...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۳:۱۱ ۰ نظر
آ و ب

باید بگریی. باید بگرییم...

گفت همه‌ی رفته‌ها روزی برمی‌گردن و من با نگاه به آسمان به کسانی فکر کردم که رفته‌اند و هرگز برنگشته‌اند...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۳:۰۹ ۰ نظر
آ و ب

آره علیامخدره...

چشم‌ها هرگز دروغ نمی‌گویند آقا و کلاهش را بر صاف می‌کند...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۳:۰۷ ۰ نظر
آ و ب

gecmis...

kelebekti kalbim... bir zamanlar...
۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۵۲ ۰ نظر
آ و ب

عمیق‌تر نفس می‌کشم...

من به تو گفتم چشمانت قبله‌گاهم هستند و تو نگاهت را از من دریغ کردی. ببین! من همچنان اینجایم. در معبدی که برای تو ساخته ام و  هنوز به ساختنش ادامه می‌دهم. معبدی که هر روز بزرگ‌تر ،زیباتر، باشکوه‌تر میشود و تو هرگز از درش نمی‌گذری تا بر درونش قدم بگذاری...

+ خواهمت پرستید. عمیق و تا ابد. تا ا ب د...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۴۳ ۰ نظر
آ و ب

زخم هزار تازیانه...

زخم قسمتی از تن تو شده است. شبیه قلبت. تمام قلبت زخم شده است. قلبت زخمت و زخمت قلبت شده است...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۳۵ ۰ نظر
آ و ب

ای پر‌ستاره‌ترینِ شبِ من...

و من امروز فهمیدم که انسان را یکی رفتن‌های دیگران و دیگری نرفتن‌های خودش آزار می‌دهد مادر جان...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۳۱ ۰ نظر
آ و ب

خواهی لرزید اما نخواهی لغزید...

می‌لرزم گاهی. چون بیدی در باد. چون خنده‌ای مبهم در یاد. چون زاهدی در دقیقه‌ای بعد از گناه در سیاهی شب...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۲۸ ۰ نظر
آ و ب

فرح کیه؟ نمی دونم...

تو منُ یاد سیندخت میندازی. اونجا که توو حموم بنزین ریخته رو خودش ولی نمی‌تونه کبریت رو روشن کنه...
۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۲۶ ۰ نظر
آ و ب

گمان این که همه می رویم...

روزی رفتن را، قدم‌های سیاهش را، ترک کردن و ترک شدن را، تنها کردن و تنها شدن را، آواره کردن و آواره شدن را و غریبه شدن و غریبه کردن را سر خواهم بُرید...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۲۳ ۰ نظر
آ و ب