اگر دلیلش را می دانستی، می توانستی خیلی راحت تر فراموشش کنی؛ آدم وقتی دلیل چیزی را نمی داند... آخ وقتی دلیل کسی را، چیزی را نمی دانی...
اگر دلیلش را می دانستی، می توانستی خیلی راحت تر فراموشش کنی؛ آدم وقتی دلیل چیزی را نمی داند... آخ وقتی دلیل کسی را، چیزی را نمی دانی...
حرف زدن از درازایِ گیسوانِ زیبایِ سیاهِ ماه برای روزهای تابستان عمیقا سانتی مانتال است...
مباد که از یادت برده باشم...
مباد که از غمت آسوده باشم...
مباد که از هوست کم کرده باشم...
دستانم هنوز می سوزند در دستانت، می بینی؟ می شنوی؟ می چشی؟...
آدم در زندگیش نباید به هیچ کس باج بدهد حتی به عزیزترین هایش...
می گه می دونی کلاپیسه یعنی چی؟ سر تکان می دم که ها. همون تغییر حالت چشم؟. سیگارش را در می آورد. فندک در می آورم. تشکر می کند که کبریت. پکی می زند که خوبی؟ فرقی نمی کند باشم یا نه. جواب همیشه اره هست. به کاکتوس ها دست می کشه. میگه خرابشون کردی پسر. زیاد آب دادی بهشون. نور زیاد باید بخورن ولی آب کم. شکل دوست داشتن هر چیزی متفاوته حتی گل ها. سیگار را مچاله می کند که باید بروم. هر سال همین روزها میاید و می پرسد و می رود. فقط نمی دانم سال بعد هم بدانم کلاپیسه یعنی چه یا نه. اصلا نمی دانم سال بعد این روزها زنده ام یا نه...
زن بوی باران می داد. بوی شمعدانی های پژمرده. و بله. بوی مه. چون آغوشش کم از مه نداشت ...