بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

حقایق هولناک...

اگر دلیلش را می دانستی، می توانستی خیلی راحت تر فراموشش کنی؛ آدم وقتی دلیل چیزی را نمی داند... آخ وقتی دلیل کسی را، چیزی را نمی دانی...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۲۲ ۰ نظر
آ و ب

نشین از اونا که...

حرف زدن از درازایِ گیسوانِ زیبایِ سیاهِ ماه برای روزهای تابستان عمیقا سانتی مانتال است...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۹ ۰ نظر
آ و ب

مباد مباد مباد...

مباد که از یادت برده باشم...
مباد که از غمت آسوده باشم...
مباد که از هوست کم کرده باشم...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۶ ۰ نظر
آ و ب

از ادراک خالی...

دستانم هنوز می سوزند در دستانت، می بینی؟ می شنوی؟ می چشی؟...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۵ ۰ نظر
آ و ب

چه خنک می سوزاندی اما...

آتش بودی؛ لمس می شدی و می سوزاندی...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۵ ۰ نظر
آ و ب

واسه سلامتی خوب نیست...

آدم در زندگیش نباید به هیچ کس باج بدهد حتی به عزیزترین هایش...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۴ ۰ نظر
آ و ب

با نگاهی از ابریشم...

محبوب من است که به تعزیت آمده؛ با توری سیاه بر صورت. با سرخی خون بر لبانی که دیگران رنگ ماتیکش می پندارند...
۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۰۹ ۰ نظر
آ و ب

هیچ کس نمی داند...

می گه می دونی  کلاپیسه یعنی چی؟ سر تکان می دم که ها. همون تغییر حالت چشم؟. سیگارش را در می آورد. فندک در می آورم. تشکر می کند که کبریت. پکی می زند که خوبی؟ فرقی نمی کند باشم یا نه. جواب همیشه اره هست. به کاکتوس ها دست می کشه. میگه خرابشون کردی پسر. زیاد آب دادی بهشون. نور زیاد باید بخورن ولی آب کم. شکل دوست داشتن هر چیزی متفاوته حتی گل ها. سیگار را مچاله می کند که باید بروم. هر سال همین روزها میاید و می پرسد و می رود. فقط نمی دانم سال بعد هم بدانم کلاپیسه یعنی چه یا نه. اصلا نمی دانم سال بعد این روزها زنده ام یا نه...

۲۳ تیر ۹۷ ، ۰۵:۵۹ ۰ نظر
آ و ب

چون از مه کم تر نبود...

زن بوی باران می داد. بوی شمعدانی های پژمرده. و بله. بوی مه. چون آغوشش کم از مه نداشت ...

۲۳ تیر ۹۷ ، ۰۵:۵۳ ۰ نظر
آ و ب

ناتمام های رها شده در دستان شب...

...herkes gider ve hic bir sey bitmez

۲۳ تیر ۹۷ ، ۰۵:۴۸ ۰ نظر
آ و ب