نه ببخش و نه فراموش کن، تخم سگ. این رفتار برازندهی آدم بیعقلی چون توست. آنقدر نبخش و فراموش نکن که سفت و سخت شوی، بشکنی یا بشکنندت، تکهتکه شوی یا تکهتکهات کنند. تو شری اما آدم سادهدل هم حال و روز بهتری از تو ندارد: نرم، خفیف، رقیق. نمیشکند اما میشکنندش، تکهتکه نمیکند اما تکهتکهاش میکنند. شق سومی هم هست که دوریاش از تو به اندازهی دوری ماه از زمین است: آنان که میبخشند اما فراموش نمیکنند: سرزنده و منعطف، گه نرم و گه سفت. نه میشکنند نه و نه میشکنندش، نه تکهتکه میکند و نه تکهتکهاش میکنند. فراموشی پس از بخشیدن ناچیز کردن بخشیدن است اما بخشیدن و فراموش نکردن، نگه داشتن سررشتهی امور در دست خود. این موجب میشود آدم با چشم باز به همه چیز بنگرد و دربارهیشان بصیرت داشته باشد. مگر آن مردک یبس بدعنق تلخ و ترش غیر از این را میگفت؟ از این پس سعادت را بگذار و بصیرت را باش. اما توی تخم سگ، که حتی خایه نداری آشکارا سیگار بکشی، فوقش قبل از خواب صد بار ذکر نه میبخشم و نه فراموش میکنم دم بگیری و کور شوی و هر را از بر و دوست را از دشمن تشخیص ندهی و دستی را که برای نجات به سویت دراز شده، بگیری و بخواهی با خودت به آن گنداب بکشی. کمی تخم برایت آرزومندم، تخم سگ، دیدار به قیامت...