بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

من اما ابتلای ارتکاب...

و حالا عریان تر از آینه ها و سیاه تر از سایه ها و بی مقصدتر از بادها، از ارتکابی به ارتکابی دویدن های پیاپی...

۰۲ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۳۴ ۰ نظر
آ و ب

خنده ات برایم دور است...

پرندگان من، مدت هاست که خاک را لمس کرده اند؛ پس لطفا کمی آن ورتر از آسمان و پرواز و ابرها حرف بزنید خانم...

۰۲ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۳۳ ۱ نظر
آ و ب

از عمق امتدادم می گویم...

این کلماتی که می نویسم، یه روز علیه تو شهادت می دن...

۰۲ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر
آ و ب

و لرزش آرام انگشتانت...

عشق گاهی همان فروغِ محوِ "ماه" است و دستان تو که به دنبال کلمه ای می گردند برای توصیف زیبایی‌اش...

۰۲ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۲۷ ۰ نظر
آ و ب

بد هم می کشند...

کلمات آدم ها را می کشد؛ این ها را روزی، به پسرم خواهم گفت...

۰۲ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۲۳ ۲ نظر
آ و ب

شاعر زمستان ها...

خسته از تمام نبودن ها و نشدن ها و نتوانستن ها. گریخته از تمام فریادها و هیاهوها و غوغاها و بی توجه به برفی که که تنم را سفید می کند و خورشیدی که گرمم نه، قدم از قدم برمی دارم و گذشته چون قاتلی خنجر به دست همه جا به دنبالم هست. خورشید. آه خورشید زمستان. هست و گرم نمی کند. خورشید زمستانی. هستی و گرم نمی کنی. پاییز. آن آخرین پاییز. یاد آن آخرین پاییز. به سراغم می آید. آن پاییز بودی تو هنوز. جادوی خنده هات. بوی حرفات. پرکلاغی موهات. بودند آن پاییز. زمزمه. پنهان. زمزمه ی پنهانی. زمزمه پنهانی را وسوسه گویند. آن پاییز، وسوسه ها روحم را سوراخ سوراخ کرده بودند. آن پاییز پنهانی ترین زمزمه بودی. همیشه ترین وسوسه. اغواگرترین شیطان. پاک ترین فرشته. نبودی. هستی هنوز. هم چنان. همیشه. آه آن پاییز. آن پاییز، آخرین بهارم بود. بعد از آن پاییز، زمستان برای همیشه آمد. آمد و ماند. مانده هنوز. تمام فصل ها از تقویم هایم پاک شده اند. پاکشان کرده ای. تمام روزها در برابر سرمای برفی "دی" تعظیم کرده اند. حالا نه می توانم از زمستان بگریزم و نه از تو و نه از این سرمای همیشگی جانم تصدق خنده هات. خسته از تمام نتوانستن ها...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۵:۵۱ ۰ نظر
آ و ب

مادمازل...

زنا همیشه دروغ می گن. مردا همیشه باور می کنن. هنوزم می شه با جای کلمات شوخی کرد...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۵:۴۶ ۰ نظر
آ و ب

زمان، فراموشی نمی فهمد...

حرف قبلناس. اون وقتا که اگه دست می کشیدی، به دست می اومد موهام. مال اون موقعا که بوسه هاش مرهم بود و تنش محرم...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۵:۴۵ ۰ نظر
آ و ب

کی میخوای یاد بگیری تو...

تقدیر آدما رو از هم جدا نمی کنه. آدما، آدما رو از هم دیگه جدا می کنن...
۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۵:۴۰ ۰ نظر
آ و ب

از تویی که لب می بندی...

از تویی که می گویی تمام حقیقت بازی بود. از منی که می پرسم تمام حقیقت بازی بود؟...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۵:۳۸ ۰ نظر
آ و ب