آدم دوست داشتن هاش رو وسط ترساش، هوس هاش رو لای نگرانیاش و سوال هاش رو میون اضطرارهاش از یاد می بره...
آدم دوست داشتن هاش رو وسط ترساش، هوس هاش رو لای نگرانیاش و سوال هاش رو میون اضطرارهاش از یاد می بره...
قبل از تو دویدن بر روی ماسهزار نرم و لطیف ساحل
بعد از تو قدم برداشتن های آرام بر روی خرده آینه ها...
زنا همینن دیگه. تا یه جا دوست دارن، از یه جا ازت دست برمیدارن...
مادرم می گوید اولین نان تنور می سوزد همیشه. حالا دیگه شما به اولین دوست داشتن فکر می کنید یا اولین دوست داشته شدن نمی دانم...
بی هیچ حرفی ساعت ها با تو در ساحلی گریستن...
+ اگه جایی زندگی می کردم که نزدیک دریا بود حتما یک روز در آغوشش خودم را گم می کردم...