بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

می پرسند هنوز...

در جایی میان دوست داشتن و نداشتن که گردن ها از تن ها می پرد...


۲۶ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۰۸ ۰ نظر
آ و ب

جنون...

چندین سال از عمر آدمی به فهمیدن چیزهایی می گذره که نمی تونه به هیچ کس بگه. چند سال باقی مونده از عمرش به عذاب شدن با همون چیزایی که فهمیده. عمری باید بگذره تا آدم همین رو بفهمه...

۲۶ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۰۷ ۰ نظر
آ و ب

می دونم باید کدوم رو بشنوم...

فریادم کن؛ کوتاه کوتاه مثل باران، بلند بلند مثل آدریان...

۲۶ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۰۲ ۰ نظر
آ و ب

باید از لبخند تو نوشت...

از لبخند تو دیوانه شدم...

۲۶ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۰۰ ۰ نظر
آ و ب

مصیبت است مصیبت...

حتا تصور اینکه خودت وسیله قربانی شدنت را بر دوش کشیدی و تا بلندای جلجتا با خود حمل کردی مصیبت است عیسا...

۲۶ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۵۹ ۰ نظر
آ و ب

از پی هم...

بدا به گریزت و خوشا به ناگزیری ام...

۲۶ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۵۸ ۰ نظر
آ و ب

آغوش نهایت توان این جهان بود...

در آغوش تو محوتر می شدم. در آغوش تو مهربان تر می شدم. در آغوش تو معصوم تر می شدم...

۲۶ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۵۶ ۰ نظر
آ و ب

سراسر نور شده بود...

و میخ بر دستانش کوبیده شد. آهی کشید و هیچ نگفت. هم اویی که هر حرفش در گهواره به اندازه‌ی یک کتاب بود...

۲۶ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۵۵ ۰ نظر
آ و ب

در روز حقارت تنم...

من از رودخانه‌ی لبانت به نیزار ابدیت خواهم ریخت...

۲۶ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۳۲ ۰ نظر
آ و ب

یقین دارم...

عیسا در اوج تصلیبش به باز شدن دریا برای موسا، گلستان شدن آتشِ ابراهیم، نبریدن خنجر در حنجره‌ی اسماعیل ،عزیز شدن یوسف و باز شدن چشم یعقوب می خندید...

۲۶ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۲۹ ۰ نظر
آ و ب