مرا به زمستان سپرد؛ در شبی که "فروغ" در انتهای کوچه انتظارم را می کشید...
از حروف نام تو ماه می چکد
و هلاکت
و شهوت
و یاد
و درمان
.
.
و از حروف نام من آتش و رنج و شب...
فروغ زمستونه و پرواز و پرنده. سهراب ساده تره. نقاشی و شقایق و آب. حافظ رنده و معشوق و شراب. مولانا شمسه و سماع و نی. شاملو رو نمی شه دوست نداشت. فقط آیداس. همونقد که شهریار منقل و تنهایی و انتظار. تو زیبایی هستی و دیوانگی و آتش. همونقد که من خاموشم و خاکستر و خاطره...