که حتما روزی خواهم مُرد
که حتما گریه نخواهی کرد...
که حتما روزی خواهم مُرد
که حتما گریه نخواهی کرد...
گاهی وقتا خودم ا فراموش می کنم. گاهی زندگی رو لمس نمی کنم. گاهی وقتا به اتفاقایی فکر می کنم که هرگز نیفتادن...
آدمی روزی می نویسد در یک ماشین ولی نه کنار هم؛ و روزی می فهمد جدا از هم به سوی مقاصد مختلف...
بعضی وقتا آدما می رن چون فقط باید برن. نه چیزی به دست میارن و نه چیزی از دست می دن. صرف رفتن...
آره کلمنتاین، آره. شاید فراموش کردن همه چیز ممکن نباشد ولی به یاد نیاوردن شان چرا. ممکن. ممکن تر. خیلی ممکن تر...