بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

یکی مثل تو دیگر هرگز...

چشمانش تیزترین لبه بودند. افتادم. آن زمستان افتادم و دیگر هرگز بلند نشدم...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۴ ۰ نظر
آ و ب

دلم به اندازه خودم گرفته...

در میان این همه راه که به هیچ کجا می رسند و این همه کلمه که چیزی از "ماه" نمی دانند، زیر پایم هر روز خالی و خالی تر می شوند...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۲ ۰ نظر
آ و ب

قدم هایش آتش می پراکند...

از اشراق می آمد. در دستانش ملکوت را پنهان کرده بود و از چشمانش ابدیت جاری بود. او می آمد و من می رفتم، بی آنکه بدانم. تمام گناهان بر روی شانه ی چپش بودند...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۰ ۰ نظر
آ و ب

در این برهوت کور...

دقیق تر که نگاه می کنم خودم را می بینم که افتاده ام و سقوط کرده ام در این تاریکی، در این سیاهی لال...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۸ ۰ نظر
آ و ب

که ادامه می دهد آدمی...

که زندگی دوم اهانت به زندگی اول است. که هیچ چیز تمام نمی شود و همه چیز عوض می شود. که هیچ کس نمی داند چگونه داخل شدنش به درون گناه را...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۷ ۰ نظر
آ و ب

آدمی همیشه دچار است...

و آدم هایی وجود دارند کلمنتاین، چه آدم هایی. از آن هایی که می شود خیلی خیلی تکیه کرد...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۶ ۰ نظر
آ و ب

هر سال دورتر می بینمت...

این قلب هنوز واسه تو می تپه. این قلم هنوز از تو می نویسه...

+ و می دانم که چنین عشقی را از چنین فاصله دوری باور نمی کنی...
++ و این قبر هر روز عمیق و عمیق و عمیق تر...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۵ ۰ نظر
آ و ب

دچارگی...

وقتی که می خندید نگاهش می کردی؛ اونقد که سیگار کنج لبت خیس می شد و می افتاد...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۳ ۰ نظر
آ و ب

چه پیدایش خوبی ولی...

که در کوچک تنهایی خویش، در تنگ نفس های هم ،در سرمای تن هایمان گم هستیم. هنوز هم...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۲ ۰ نظر
آ و ب

سهمگین تر از برف...

و "ماه" به واژه ای می ماند که زیباتر از یک غروب بارانی و نامأنوس تر از یک مه غلیظ بر تن شهر سایه می افکند...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۲ ۰ نظر
آ و ب