بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

هر سال دورتر می بینمت...

این قلب هنوز واسه تو می تپه. این قلم هنوز از تو می نویسه...

+ و می دانم که چنین عشقی را از چنین فاصله دوری باور نمی کنی...
++ و این قبر هر روز عمیق و عمیق و عمیق تر...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۵ ۰ نظر
آ و ب

دچارگی...

وقتی که می خندید نگاهش می کردی؛ اونقد که سیگار کنج لبت خیس می شد و می افتاد...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۳ ۰ نظر
آ و ب

چه پیدایش خوبی ولی...

که در کوچک تنهایی خویش، در تنگ نفس های هم ،در سرمای تن هایمان گم هستیم. هنوز هم...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۲ ۰ نظر
آ و ب

سهمگین تر از برف...

و "ماه" به واژه ای می ماند که زیباتر از یک غروب بارانی و نامأنوس تر از یک مه غلیظ بر تن شهر سایه می افکند...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۲ ۰ نظر
آ و ب

به مادرم بگو پایان بدی ست...

که حتما روزی خواهم مُرد
که حتما گریه نخواهی کرد...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۴۹ ۰ نظر
آ و ب

ملکوت آغوش ها...

تمامیت بوسه ها و ابدیت لب ها...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۴۸ ۰ نظر
آ و ب

نیفتادنایی که آدمُ میندازن...

گاهی وقتا خودم ا فراموش می کنم. گاهی زندگی رو لمس نمی کنم. گاهی وقتا به اتفاقایی فکر می کنم که هرگز نیفتادن...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۴۷ ۰ نظر
آ و ب

بسیار...

خیلی حرف است به عمق رسیده باشی بدون آن که خیس شده باشی...
۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۴۶ ۰ نظر
آ و ب

دانایی های شقی...

آدمی روزی می نویسد در یک ماشین ولی نه کنار هم؛ و روزی می فهمد جدا از هم به سوی مقاصد مختلف...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۴۵ ۰ نظر
آ و ب

صرافتِ در پشتِ سر گذاشتن...

بعضی وقتا آدما می رن چون فقط باید برن. نه چیزی به دست میارن و نه چیزی از دست می دن. صرف رفتن...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۴۴ ۰ نظر
آ و ب