بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

تاراج؟ خاک...

دی، دی رسیده است ای فراموش نشده ترین گناه من و تنم بی دفاع ترین دشت در هجوم اسب‌های خاطره...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۰۹ ۰ نظر
آ و ب

خالی تز از خالی...

چه لیلاها که سینه‌هایشان از دل خالی...
چه مجنون‌ها که وجودشان از جنون خالی...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۰۸ ۰ نظر
آ و ب

فرشته‌ی کوچکی گفت...

دکمه‌های پیراهنت تبدیل به دروازه‌های فتح تنت... نه نه... نخواهند شد...
۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۰۷ ۰ نظر
آ و ب

آه از آن زمستان...

آن زمستان خاک را لمس کردم و دیگر هرچه برایم از آسمان ها حرف زدند چیزی به یاد نیاوردم...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۰۵ ۰ نظر
آ و ب

حد وسط؟ نداره....

توو این دنیای لعنتی باید از خوشحالی بعضیا ناراحت شد و طبیعتا از ناراحتی بعضیا خوشحال...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۰۴ ۰ نظر
آ و ب

نمی ارزد مطلقا...

تنِ بی زخم ارزش لمس ندارد جانم تصدق خنده هات...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۰۳ ۰ نظر
آ و ب

شکل دویدن بی دلیل...

حتا یک عکس دو نفره...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۲:۵۸ ۰ نظر
آ و ب

هر کسی، همه...

که الزاما آنکه می رود آن کس نیست که کم آورده است...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۲:۵۵ ۱ نظر
آ و ب

در باران ها...

در باران ها رفتی، در باران ها ماندم...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۲:۵۵ ۰ نظر
آ و ب

و انکارهایش را نفرین...

آدمی روزی همه‌ی چیزهایی را که انکار می کرده ،زندگی می کند...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۲:۵۴ ۰ نظر
آ و ب