بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

بعضی، با حروف درشت....

بعضی آدم ها، بعضی زمان ها و بعضی مکان ها تنها برای یک بار شکل معنا به خود می گیرند و هر تلاشی برای تکرار آن ها بیهوده است. تبدیل می شوند به یک شعر غیر قابل ترجمه. باید آن ها را در جاودانگی خویش رها کرد و و با یاد، یاد محزونشان، خرسند شد. چه نگاه ها، دست ها، لمس ها، لبخندها، لب ها، شب ها... چه حرف هایی، چه کلماتی، چه آدم هایی...

۰۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۳۵ ۰ نظر
آ و ب

ملکوتِ...

از جایی که مرگ تمام می شود و ملکوت آغاز، برایم دست تکان می دهد...

۰۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۳۳ ۰ نظر
آ و ب

می زنی اما هنوز...

برای منی که سه سال تمام است با حروفِ حُرمت می جنگم از لمس، از فاصله، از معشوق حرف نزن...

۰۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۳۲ ۰ نظر
آ و ب

به سرخی تیره...

نمی خوانی ام، نمی بینی ام، نمی فهمی ام، نمی بوسی ام...
و من سال هاست که خون می بینم و خون می گریم و خون می خورم...

۰۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۳۰ ۰ نظر
آ و ب

تا آنجا که می توان پرستید...

بت ها زیبایند...

۰۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر
آ و ب

من کدامین زمستان دوستت داشتم؟...

از عجز، از عشق، از عمق...

۰۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر
آ و ب

کجاست؟ چه می کند؟...

گاهی یک "کجاست؟" و "چه می کند؟" ساده، تبدیل می شود به بی پاسخ ترین سوال...

۰۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۲۶ ۰ نظر
آ و ب

خوشا روز رفتن، رسیدن...

هنوز هم با صدایی که از هیچ سو می آید صدایم می زند که بیا بیا بیا...

۰۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۲۵ ۰ نظر
آ و ب

تا ابد، تا ابد، تا ابد...

تمام حروف برای تو و تمام بی کلمه‌گی برای من...

۰۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۲۵ ۰ نظر
آ و ب

...

با گناهکارترین دست ها در تاریک ترین معبد می پرستمت تا...

۰۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۲۴ ۰ نظر
آ و ب