بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

اتفاق ساده ایست زندگی...

آن شانه هایی که روزی بر رویشان گریسته ایم، آن دستانی که روزی لیوان ها را با آنان بلند می کردیم و آن لب هایی که روزی بوسه به بوسه می شکفتند اکنون در پشت سر، در جایی زشت به نام گذشته و در جایی که دیگر دست ما به آنان نمی رسد جان داده اند و تمام شده اند. و ما اکنون، با وقار یک شکست خورده و متانت یک پیروز به سوی شانه ها و دست ها و لب های جدید می رویم و می دویم. در جایی غیر از کنار هم رنج داده شده و نفس می کشیم. به خواب رفته و بیدار می شویم. زمان ما را در خود هضم می کند و از ما برده ای مطیع می سازد و حتی دیگر به ما مجال به یاد آوردن همدیگر را هم نمی دهد...
۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۵۲ ۰ نظر
آ و ب

همونقد سکرآور...

گفت چه طعمی می ده؟ گفتم زندگی، طعم زندگی رو میده. همونقد تلخ. همونقد دوست داشتنی...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۴۷ ۰ نظر
آ و ب

هستی همیشه ای هستیِ همیشه...

هنوز در خواب هایم رد پای تو، هنوز در زخم هایم صدای تو و همیشه تمام کلماتم برای تو...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۴۵ ۰ نظر
آ و ب

محال را فرصت مجال نیست...

در تاریکی نمی توانی فرار کنی. از تاریکی نمی توانی فرار کنی...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۴۲ ۰ نظر
آ و ب

هنوز ،هم چنان، همیشه...

و زندگی من حسرت چیدن گیلاس از لبان توست، ورای جسارت بالا بردن دست هایم...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۴۱ ۰ نظر
آ و ب

شبی...

ابر ابر می گریست
باران باران می خندید
عاشقی و معشوقی...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۴۰ ۰ نظر
آ و ب

آه، دم، آدم...

چگونه موهایت این چنین شب و چگونه صورتت این چنین روز؟...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۳۸ ۰ نظر
آ و ب

نمی فهمد...

اشک هایم، سینه ریزِ گردن زیبای سفیدت...

+ در پشت هر اشکی انتظار و تمنایی که هیچ کس نمی بیند...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۳۸ ۰ نظر
آ و ب

می خوانمت، نمی شنومت...

من از پژواک صدای نام تو می آیم. از پژواک صدای نامت در قعر چاهی تاریک...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۳۷ ۰ نظر
آ و ب

لب های بسته...

بعد از تو نه بوسه های لب های بی جان و نه لمس های دستان لرزان و نه آغوش های ناشیانه بیگانگان هیچ کدام نتوانستند حتی اندکی از زخمی را که در قلبم به یادگار گذاشته ای، کم کنند. هیچ کدام...


+ هنوز در درونم زخمی می گرید. هنوز در درونم زنی می خندد و هنوز در درونم این زندگی ست که می میرد. بی صدایِ بی صدا...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۳۶ ۰ نظر
آ و ب