حتا یک عکس دو نفره...
آدمی روزی همهی چیزهایی را که انکار می کرده ،زندگی می کند...
و تکرار حروف نام تو تنها و تنها حسرت تمام چیزهای به دست نیافته و نرسیدهی زندگیام را به یاد آورد...
"ماه" هیچ چیز از شب های تاریکی که گمشدگان بدون حضور او زیسته اند نمی داند، نمی تواند که بداند...
آن روزها جهان اینقد سرد و گنگ و مبهم و تاریک نبود جانم تصدق خنده هات...
بعضی وقتا دلت می خواهد گریه کنی؛ در حالی که ساعت هاست در تاریکی نشسته ای و گونه هایت...
لبانم، لبانت را لمس نمی کنند و کلمات کم می آورند برای غربت لبانم...