بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

بیهوده دویده ای سال ها...

سراب، سیرابت نمی کند که هیچ، تشنگی ات را بیش تر می کند، عطشت را بالاتر می برد و بر ترک های لبانت می افزاید...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۱۸ ۰ نظر
آ و ب

تا...

با سیاه ترین قلم ها بر سیاه ترین صفحات می نویسمت تا هیچ کس نتواند پیدا کند سرنخ های این جنایت را. در هنگام بارش باران ها دور می شوم از این شهر تا دیده نشود رد پاهایم. به همه می گویم دوستت دارم تا هیچ کس نتواند بفهمد که در حقیقت  چه قدر تو را دوست دارم. با ستاره ها به عشق بازی مشغول می شوم تا هیچ کس نبیند نگاه هایم به ماه را...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۱۷ ۰ نظر
آ و ب

بوی ماه بگیر و بمان...

از اشکالِ ملکوت یکی چین های دامن توست...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۱۳ ۰ نظر
آ و ب

لذات مقدس...

شبیه لب بازی در میان میدان جنگ؛ پر از دلهره اما توأمان با لذتی بی کران...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۱۰ ۰ نظر
آ و ب

تمام دلداری ها بازی بود...

گفتن "با گذشت زمان درست میشه" به کسایی که سال هاست دارن با زخمشون زندگی می کنن، شبیه فحش می مونه. تا حالا نفهمیده اید و انگار قرار هم نیست به این زودی ها بفهمید....
۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۱۰ ۰ نظر
آ و ب

و تا غروب در آسمان بودم...

عیسا عیسا! در ناصریه بودم. با همان ردای ساده ی وصله خورده ات در کنارم بودی. تازیانه در دستت بود. نمی خندیدی. نگاهت غیظ داشت. غضب داشت. صلیب را بر دوشم نهادی. به دوش کشیدم. افتادم. بلندم کردی. کوی به به کوی. قدم به قدم. تا تپه، تا بلندی، تا جلجتا تازیانه کوبیدی بر شانه های نحیفم. رسیدیم به دار. میخ کوبیدی. زخم را حس کردم. رنج را چشیدم. به تن سردم دست نکشیدی. چشم باز کردم. یک جهان به صلیب کشیده شده بود...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۰۷ ۰ نظر
آ و ب

مرگ به صرفِ تو...

تا ابد در آغوشت بخوابانم...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۵۴ ۰ نظر
آ و ب

بلعیده ای تمام مردان را...

شما جنده اید خانم و جندگی شما حماسی ست...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۵۱ ۰ نظر
آ و ب

دردا، دریغا، حسرتا...

متاسفم برای هوسی که تمام شده است. متاسفم برای وداعی که فراموش کرده ام. متاسفم که دیگر در کنارت بودن در توانم نیست. متاسفم که دیگر رمقی و عشقی نمانده است. متاسفم برای زخم هایت، برای زانوان زخمی ات. متاسفم برای لب های خشکت. متاسفم برای ریمل هایی که سُر خورانده ام روی گونه هایت. متاسفم که تنها تاسف در توانم هست...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۵۰ ۰ نظر
آ و ب

که نبودم، که نبودی...

به لکنت میفتادی در هنگام دیدارش، از جنس لکنت عاشقان در دیدار معشوق...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۴۸ ۰ نظر
آ و ب