بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

آغوش باز نکن ای...

قهقهه ات عرش رو به لرزه در میاره و تنت مومنا رو آواره ی ابدی برزخ می کنه ولی من ترجیح میدم پشیمان زاهدی باشم که گناه رو بوسیده و باهاش خداحافظی کرده و گذاشتتش کنار...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۴۷ ۰ نظر
آ و ب

و دلم روزی شما را خواهد خواست..

بوی شعر می دهید مادام. طعم شراب دارد لب هایتان. لمس تن تان برف را به یاد آدم می آورد. سرد اما دوست داشتنی. و دکمه هایی که باز می شوند و چشمانی که بسته می شوند...
۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۴۵ ۰ نظر
آ و ب

و مرا به شب سپرد...

لبانم را بوسید. چونان آخرین بوسه. آخرین بوسه ی قبل از وداع. لبانش را بوسیدم. چونان تشنه ای که آب را، چونان خماری که شراب را...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۳۱ ۰ نظر
آ و ب

برای رسیدن دویدی؟...

در زیر باران های به غایت شدید دویده ای، سر تا پا خیس شده ای و هیچ دستی برای خشک کردنت به سویت دراز نشده است...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۲۹ ۰ نظر
آ و ب

ته دلم قرصه...

من حتا می گویم جهنم لمسِ نگاهِ سردِ توست...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۲۵ ۰ نظر
آ و ب

کی یاد گرفتی تنها بمونی؟...

تنهایی دیوی ست که هیچ گاهی نمی توانی شکستش بدهی...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۲۴ ۰ نظر
آ و ب

و این چرخه هر روز در من تکرار می شود...

بیدار می شوم. دلتنگی ات را می پوشم. عطرت را بر صورتم می پاشم. از اندوهت لیوانی می نوشم. نخی از خاطراتت را آتش می زنم. به ذکر چشمانت مشغول می شوم. لبخندت را زیر دهانم مزه می کنم. در تنت قدم می زنم. در گیسوانت به دنبال ردی از شب می گردم. با اشکت غسل می گیرم. بر گونه ی گذشته بوسه ای می نهم و به خواب می روم...
۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۲۳ ۰ نظر
آ و ب

ویوا احمدی نجات...

هنوز هم از شمال تا جنوب عدالت را به یک لهجه صدا می زنند. هنوز هم تنها یک مرد است که در میان شیاطین تا دندان مسلح می جنگد و می خندد. سماع می کند و دلتنگ شمس در بندش می شود. و من هنوز هم یک فریاد بلند از این سیاست مادر قحبه طلب دارم. یک فریاد بلند در میان میدان ولیعصر. یک "درود احمدی"...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۲۰ ۰ نظر
آ و ب

نخ به نخ دهانم دود است...

"قسم به اون حالِ مستی و سیگار"...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۱۵ ۰ نظر
آ و ب

لمس می شود و به دست نمی آید...

زمان یک اتفاق مریض است...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۱۵ ۰ نظر
آ و ب