قهقهه ات عرش رو به لرزه در میاره و تنت مومنا رو آواره ی ابدی برزخ می کنه ولی من ترجیح میدم پشیمان زاهدی باشم که گناه رو بوسیده و باهاش خداحافظی کرده و گذاشتتش کنار...
قهقهه ات عرش رو به لرزه در میاره و تنت مومنا رو آواره ی ابدی برزخ می کنه ولی من ترجیح میدم پشیمان زاهدی باشم که گناه رو بوسیده و باهاش خداحافظی کرده و گذاشتتش کنار...
لبانم را بوسید. چونان آخرین بوسه. آخرین بوسه ی قبل از وداع. لبانش را بوسیدم. چونان تشنه ای که آب را، چونان خماری که شراب را...
در زیر باران های به غایت شدید دویده ای، سر تا پا خیس شده ای و هیچ دستی برای خشک کردنت به سویت دراز نشده است...
تنهایی دیوی ست که هیچ گاهی نمی توانی شکستش بدهی...
هنوز هم از شمال تا جنوب عدالت را به یک لهجه صدا می زنند. هنوز هم تنها یک مرد است که در میان شیاطین تا دندان مسلح می جنگد و می خندد. سماع می کند و دلتنگ شمس در بندش می شود. و من هنوز هم یک فریاد بلند از این سیاست مادر قحبه طلب دارم. یک فریاد بلند در میان میدان ولیعصر. یک "درود احمدی"...