کل ما اُلهِی عن ذکر ا... فهو المیسر...
آیا در میان گناهانت مجالی برای ارتکاب من مانده است؟...
بازگشته. چونان مسیحی که دوباره زنده شده باشد...
آدما حق دارن دوست داشته باشن از بعضی باتلاقا نیان بیرون. چون بعضی باتلاقا دوست داشتنی ان...
شبیه یه فریاد بلند از جم آدریان، یه بند شعر کوتاه از نزار، یه نقاشی تند از فریدا و یه سکانس آرام از جیلان هستی. زیبای زیبا اما لمس نشدنی...
خبرت را خواهم گرفت. از فانوس های خنک، از سپیدارهای کوچک...
_ چیه دستت؟ +سیگار. _گفتی هیچ وقت نمی کشم. +گفتی هیچ وقت نمی رم...