بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

حتا در خواب...

میدان ساعت بود. زمستان بود. آفتابی نبود. آسمان، آسمان آبی نبود. از سرما می لرزیدم. از سرما می لرزیدی. دستانم را باز می کردم. دستان را باز می کردی. از آغوشت خون می چکید. زمستان و خاطراتش مرا خواهد کشت...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۳۱ ۰ نظر
آ و ب

و تا ابد در آغوشم...

برای روزهای انتظارم، آینده ی ناگهانی باش...
۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۲۵ ۰ نظر
آ و ب

...ellerim

?...uzak ne kadar uzak

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۲۴ ۰ نظر
آ و ب

استیصال هر روزه...

کجاست بوسه گاه گرمت؟ کجاست پناهگاه آغوشت؟ کجاست تکیه گاه بازویت؟...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۲۳ ۰ نظر
آ و ب

نگهم دار...

دوزخ پرستیدنی...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۲۱ ۰ نظر
آ و ب

اندوه لبخندم می آزاردش...

سراغت را چرا من نمی گیرند؟ کوچه هایم از شهر تو خواهد گذشت؟ فراقم وصالت را خواهد دید؟...


+ تلخ تر از جمله اول سراغ داری؟...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۲۰ ۰ نظر
آ و ب

کار از ابتلا گذشته نه؟...

اعتیاد به زخم، اندوه و تنهایی...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۱۸ ۰ نظر
آ و ب

تا از نفس بیفتد...

چنبره می زد در خودش. تقلا نمی کرد. تلاش نمی دانست. از جنگیدن دست برداشته بود و با تمام وجود ناامیدی را در آغوش گرفته بود...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۰۸ ۰ نظر
آ و ب

از آرزو، آرزو، آرزو...

از آغوش، از آبی، از آسمان...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۰۶ ۰ نظر
آ و ب

با ما منشین...

مست کردن گناه نیست. تنها مست کردن گناهه. لیوانُ بالا می برد و اینُ می گفت...
۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۰۴ ۰ نظر
آ و ب