بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

نهایتِ رذالت شاید...

تو بگو مادمازل، چرا آدم ها به لیلاهایشان خیانت می کنند؟ چرا به به رویاهایشان خنجر می زنند کنتس؟...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۵۰ ۰ نظر
آ و ب

پر کشیده بود، رد لبانت از تنم...

گاهی زندگی به اندازه یک دختر، به اندازه لبان سرخش زیباست. گاهی هم به اندازه رفتن همان دختر، به اندازه قدم های تندش زشت است...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۴۴ ۰ نظر
آ و ب

خصوصا اونایی که ادعای موندن می کنن...

آره جم آدریان، همه می رن و در پشت سر ته سیگار های مچاله ی خاموش، لیوان های نصف و نیمه شراب، خنده هایی که باعث گریه می شن، راه های کوتاه، کوچه های بن بست، شب های تاریک ،آسمان های بی ستاره، دریاهای بی صدف، قاف های بی عنقا، پرندگان بی بال، گل های بی عطر، بوسه های تلخ، آغوش های سرد و انسان های تنها می مانند. موضوع هم همینه. تنهایی. تنهایی بی پایان. تنهاییِ عمیقی که یقینِ اندوهه. باید به تنهایی خو بگیریم، در تنهایی زندگی کنیم و در تنهایی بمیریم...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۳۶ ۰ نظر
آ و ب

با فرشته ای...

رویایِ احتلامی بازیگوشانه...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۲۸ ۰ نظر
آ و ب

آه از عمری که...

هم لازم بود هم کافی...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۲۷ ۰ نظر
آ و ب

ذهنیت رو میشه تغییر داد؟...

زن، خون و مسئله پاکی...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۲۵ ۰ نظر
آ و ب

حقایق هولناک...

اگر دلیلش را می دانستی، می توانستی خیلی راحت تر فراموشش کنی؛ آدم وقتی دلیل چیزی را نمی داند... آخ وقتی دلیل کسی را، چیزی را نمی دانی...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۲۲ ۰ نظر
آ و ب

نشین از اونا که...

حرف زدن از درازایِ گیسوانِ زیبایِ سیاهِ ماه برای روزهای تابستان عمیقا سانتی مانتال است...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۹ ۰ نظر
آ و ب

مباد مباد مباد...

مباد که از یادت برده باشم...
مباد که از غمت آسوده باشم...
مباد که از هوست کم کرده باشم...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۶ ۰ نظر
آ و ب

از ادراک خالی...

دستانم هنوز می سوزند در دستانت، می بینی؟ می شنوی؟ می چشی؟...

۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۵ ۰ نظر
آ و ب