بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

باران بود برایم...

رفت، بی آن که باران ها را تماشا کند...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۵ ۰ نظر
آ و ب

سماع شکرانه...

به عریان ترین حال در تالار زخم ها به رقص خواهم پرداخت...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۲ ۰ نظر
آ و ب

جاهایی برای رفتن..

قهقهرایِ حضیضِ کم عمقِ دریا...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۱ ۰ نظر
آ و ب

بدهکار مطلق هستیم ما...

ما به سیگارها سوختن را، به شراب ها اعتراف را، به پرندگان پرواز را، به درختان سایه را، به نامه ها نوشتن را، به دریاها تلاطم را، به شمع ها آتش را، به پروانه ها بوسه را، به تنهایی ها سلام را، به ابدیت ها عبور را، یه عیسی ها لبخند را و به تو آغوش ها را بدهکاریم...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۰ ۰ نظر
آ و ب

بدبختی هم مزه دراه...

دوباره روشن کردن سیگاری که خاموشش کرده ای، مثل بدبختی ای که به آن دچاریم، مزه ی گوه می ده...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۵:۰۷ ۱ نظر
آ و ب

زیر پامو خالی می کنی...

و انتظار، چه بیهودگیِ سبک بالانه ی خوشایندی...
ُسرشکی از چشمان آیینه برای پریشانیِ تنهایی...
امروز چرا نیامدی؟..

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۵:۰۲ ۰ نظر
آ و ب

همانقد از سیاهی ها خسته...

دوست داشتم رنگی تیره تر از سیاهی وجود داشته باشه. سیاه ها دیگر کافی نیستند برایم...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۵:۰۱ ۰ نظر
آ و ب

کلاهت را بگذار بالاتر کلمنتاین...

حالا دیگر در دشت مریم چشمانت، اثری از نگاه من نیست...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۹ ۰ نظر
آ و ب

اما اما اما...

"اما" قاتل ترین کلمه ی جهان است.

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۸ ۰ نظر
آ و ب

بی نهایت ابدیت...

بی دلیل در من آغاز شدی، جوانه زدی، رشد کردی، بزرگ شدی و تمامم را در بر گرفتی. تویی که تمامی نداری...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۷ ۰ نظر
آ و ب