از خودم گذشتم. توانستم این خود را پشت سر بگذارم و خود را تو خطاب کنم و دوباره و دوباره به این تو نگاه کنم. عیبهایش را، هرزگیهایش را، زذالتهایش، ضعفهایش را، تمام انسانبودگیاش را ببینم اما این خود تنها بازخوردی از من بود. در بند ادب، گنگ زبان و گذرنده. حالا فقط یک قدم. یک قدم برای تکمیل این سیر و سفر. خود را در هیبت او دیدن. به صورت کامل از خود جدا شدن، حتی از تو نامیدنش گذشتن، تنها همین یک قدم و بعد از آن زبان، دستان و پاها به کارم نخواهد آمد و لال و الکن و لنگ، قدمها برداشتن و حرفها زدن و کارها انجام دادن را یاد خواهم گرفت. تنها همین یک قدم را اگر بردارم...