بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

همه را...

کلماتم مرا لو خواهد داد. کلماتم مرا اسیر خواهد کرد. کلماتم مرا خواهد کشت...

۲۰ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۰۹ ۰ نظر
آ و ب

انگار روحی نداشته باشد...

می‌گفت وقتی فقط می‌دانی درونت است و نه هنوز شروع به لگد زدن کرده و نه به دنیا آمده و نه دیده‌ای‌اش، از بین بردنش هم راحت است. کار خود را با این عبارت توصیف می‌کرد، از بین بردن. نمی‌گفت سقط. دردی هم نداشت، فقط چند روز. بعد از چند روز آن درد لعنتی هم از بین رفت. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده باشد. انگار با هیچ مردی نخوابیده باشی. انگار لقاحی رخ نداده باشد. انگار آزمایش و سونوگرافی و دکتر نرفته باشی. انگار اصلا به دنیا نیامده باشد و اصلا از بین نبرده باشم. به صورت یک عقده‌‌ی به دنیا آمده در دورنم، برای ساعاتی، روزهایی نوری درخشیده باشد و بعد، به یک باره از بین رفته باشد و از این بابت، بابت از بین رفتن و بردنش، چیزی را حس نکنی انگار...

۲۰ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۰۸ ۱ نظر
آ و ب

زیبایی‌شناسی پورن‌های خانگی

پورن را مثل هر مقوله‌ی دیگری به دو دسته‌ی حرفه‌ای و مبتدی تقسیم کرد و این دو دسته تمام مشخصات متناسب با نام خود را نیز دارا هستند. در نوع حرفه‌ای‌اش همه چیز در حد کمال خود قرار دارد و نمی‌توان بهتر از آن را تصور کرد و این کمال  چیزهای مختلفی از قبیل آلت مرد، اندام زن، طولانی و آتشین بودن سکس، نوع فیلم‌برداری و زمان سکس را شامل می‌شود. در این نوع شما انتظار رفتاری غیرعادی یا اختلالی را ندارید. مرد دچار زودانزالی نمی‌شود، کسی ناگهانی وارد کادر نمی‌شود، زن به اندازه‌ی مرد داغ و پرحرارت است. و به مدد تکنولوژی در صورت بروز اتفاق غیرمنتظره‌ای در مراحل تدوین از چشم مخاطب پنهان می‌شود. اما در نوع مبتدی نقصان و بی‌نظمی حاکم است و حرف اول را می‌زند. بعضی چیزها شاید خوب باشند اما برخی نیستند. سکس می‌تواند در یک اتاق شلوغ اتفاق بیفتد یا در شرایط آب و هوایی بد. مرد ممکن است دچار زودانزالی شود مثل هر مبتدی‌ای که در راه آموختن و نه در قله‌ی آموخته قرار گرفته باشد، ممکن است کارهای ناشیانه و بعضا خنده‌داری از سوی آنان رخ دهد. در اینجا دیگر از تمامیت و کمالیت مصنوعی خبری نیست. مرد شاید شکم گنده‌ی بدریختی داشته باشد، بازیگر زن شاید تحریک‌کنندگی لازم را نداشته باشد و نقطه‌ی افتراق دقیقا همین‌جاست. در پورن اصلی که از سوی بازیگران انجام می‌شود شما با بازیگر سر و کار دارید. این کار آن‌هاست. باید ادا در بیاورند. شاید علی‌رغم علاقه به بعضی کارها مجبور بشوند آن‌ها را انجام بدهند. ارگاسم‌های مخصوصا زنانه‌ی تقلبی، جیغ و دادهای ساختگی، توجه به دوربین. و به دلیل میزان زیاد‌ه‌روی در انجام کاری، از لذت و طراوت خالی‌اند. شبیه به فیلم‌های سینمایی که شاید بعضی از آدم‌های دنیای واقعی هم زندگی‌شان شبیه به آن زندگی‌های سینمایی باشد، اینجا هم آدم‌هایی پیدا می‌شوند که شاید سکس‌شان به حرارت و زمان و شهوتناکی پورن‌ها باشد. اما این عده در اقلیت قرار دارند، شبیه به همان آدم‌هایی که زندگی‌شان شبیه به فیلم‌های سینمایی‌ست. در زندگی واقعی سرعت اتفاقات شبیه به اتفاق افتادن در فیلم‌ها نیست. کند است. خسته‌کننده است. اندوه‌زاست. در پورن هم روند اتفاقات سریع است. همه چیز نشاط‌‌آور و لذتبخش. در حالی که در پورن‌های مبتدی شما ادایی نمی‌بینید. آنها به واقعیت و دنیای واقعی نزدیک‌اند. چون در دل واقعیت کاری را که به مرور زمان آموخته‌اند یا نیاموخته‌اند، انجام می‌دهند. آن‌‌ها به احتمال زیاد از این کار پول درنمی‌آورند. همه چیز حتی ارگاسم‌های مردانه و زنانه،اگر رخ دهد، در یک قمست از واقعیت رخ داده‌اند و بر طبق فیلمنامه‌ای از پیش نوشته شده در زمان مقرر صورت نگرفته‌اند. و در این پورن‌ها ممکن است صداها اصلا ضبط نشده باشند. زاویه‌ و کیفیت دوربین افتضاح باشد. اصلا آن دو نفر به کاری مشغول باشند که چیزی از آن نمی‌‌دانند. و از همینجا نمی‌توان علت علاقه به تماشای فیلم‌های پورن، آن هم حرفه‌ای را فهمید؟ این گرایش از کجا می‌آید؟ در پورن مبتدی به دلیل واقعی بودن تمام آن، فرصتی به تماشاگر برای تخیل و تصور خود در موقعیتی مثل آنان ایجاد نمی‌شود. زیرا اکثرا چیز قابل حسادتی در مورد آنان، مکانشان و نوع سکسشان وجود ندارد. در حالی‌ که پورن حرفه‌ای اوج قله‌ای را که می‌توان در سکس به آن رسید، نشان می‌دهد. با تماشای پورن حرفه‌ای فرد تماشاگر خود را در موقعیت آنان تصور می‌کند و شروع به رویابافی درباره‌ی همچون موقعیتی می‌کند. اندام‌های عالی زنان و مردان، ساعت‌های طولانی سکس، انواع پوزیشن‌ها، ارگاسم‌ها و صداها تماشاگر را می‌رباید و جذب می‌کند. به فرد یک فرصت برای دور شدن از واقعیت ناتوانی خویش را عرضه می‌کند، با تمام‌شدگی خود، با کمال خود، با تنوع خود. علاوه بر این آدمی چه قدر می‌تواند فوتبال بازی کردن یک فرد مبتدی را تماشا کند. همان قدر هم شاید بتواند پورن مبتدی را تماشا کند. در عین حال که خود از فوتبال بازی کردن، حتی به صورت مبتدیانه لذت می‌برد اما چشمش همیشه به آن حرفه‌ای‌هاست که چگونه بازی می‌کنند و با قدرتی ورای قدرت انسانی به کار خود مشغول‌اند. اما همانطور که در میان بازیکنان مبتدی می‌توان کسانی را پیدا کرد که در حد و اندازه‌های بازیکنان حرفه‌ای بازی می‌کنند، در پورن مبتدیانه نیز شاید بتوان آدم‌هایی را دید که بهتر از بازیگران حرفه‌ای پورن کار خود را انجام می‌دهند. و این در صورتی‌ست که شاید حتی اندام نامناسب یا چهره‌ی زشتی داشته باشند یا دارای ویژگی بدنی خاصی نباشند که آنان را متمایز کند اما به دلیل ممارست به  چنین توانایی‌ای دست یافته باشند. و استثناها قاعده را نقض نمی‌کنند...

۲۰ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۱۵ ۰ نظر
آ و ب

آه فاوست...

"رخت و پوشاکم هر چه باشد، باز بدبختی‌های هستی آدم را حس خواهم کرد. من پیرتر از آنم که هنوز در پی بازی باشم و جوان‌تر از آن که آرزوهایی در من نباشد. چه خوشی‌ای دنیا می‌تواند به من ارزانی دارد؟ همه چیز از تو دریغ داشته خواهد شد، تو همه چیز کم خواهی داشت. این است ترجیع‌بندی که تا ابد در گوش هر یک از ما طنین می‌اندازد و در سراسر عمر، هر ساعتی آن را با صدای شکسته برای ما تکرار می‌کند. من با وحشت است که صبح بیدار می‌شوم و از دیدن روزی که در سیر خود هیچ یک از خواست‌های مرا، حتی یکیش را برآورده نخواهد ساخت، جا دارد که به تلخی اشک بریزم! آنچنان روزی که حتی تصور احساس هر لذتی را با شکنجه‌های درونی در من فرو می‌نشاند و با هزار زحمت که فراهم می‌آورد الهامات قلب شرگشته‌ام را فلج می‌سازد. سپس همین که شب فرا رسید، می‌باید با حرکتی تشنج‌آمیز روی این تخت دراز بکشم، بی‌آنکه هیچ آرامشی تسکینم دهد و در عوض، خواب‌های آشفته به چشمم بیندازد. خدایی که من در سینه دارم می‌تواند تا رگ و ریشه‌های وجودم را به شور و هیجان درآورد. ولی او که بر همه‌ی قوای من حکومت دارد، در پیرامون من نمی‌تواند چیزی را جابجا کند. و به همین سبب، زندگی بار سنگینی بر دوش من است. برای همین است که آرزوی مرگ دارم و از زندگی بیزارم"...

۲۰ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۰۲ ۰ نظر
آ و ب

گله‌ها، رمه‌ها...

با بازگو کردن شوخی‌های بی‌مزه‌ی مد شده طناز نخواهید شد؛ همانگونه که با واکنش نشان دادن به هر رخداد، ژرف‌بین...

۱۹ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۵۴ ۰ نظر
آ و ب

و آسوده...

سختگیر باشید: حداقل از زباله‌ها دور خواهید ماند...

۱۹ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۵۲ ۰ نظر
آ و ب

همین...

میل بشر به خودنمایی و برتر نشان دادن خود از دیرباز و شاید اولین باری که چند آدم کنار هم قرار گرفته‌اند، خود را بروز داده است و در سیر تاریخی خود از اسب و شمشیر و لباس به نمودهای امروزی رسیده است و با آغاز دوران شبکه‌های اجتماعی حالت راحت، شدید و تصاعدی به خود گرفته است. به وجود آمدن سلبریتی‌های مختلفی به عنوان ورزشکار، بازیگر، اینفلوئنسر، بلاگر نیز همه در جهت کاتالیزوری برای این میل انسان عمل کرده‌اند و از همه بدتر موفقیت فردیِ بی‌توجه به عواقب موفقیت جای رستگاری و سعادت را گرفته و داشتن پول و سرمایه را نه صرفا برای داشتن، که برای نشان دادن و در چشم فرو کردن، به عنوان معیاری محکم و غیر قابل اغماض برای سنجش انسان‌ها درآورده است. برای همین گوینده‌ی "خدا نمرده است؛ به شکل پول در آمده است" به اندازه‌ی گوینده‌ی "خدا مرده است" به بیراهه رفته است. نه برای انجام گناه نیازی به در نظر گرفتن عدم وجود خدا است و نه می‌توان از شقاوت‌های انجام توسط انسان حکم مرگ خدا را داد و نه پول چیزی‌ست که در صد سال اخیر به وجود آمده باشد. پول و شهوت نمایش دادن آن و عطش دست یافتن به آن به هر طریقی هم از دیرباز وسیله‌ای برای ارتکاب گناهان بوده است و پول‌پرستان، در زیر لشکر شیطانی که با علم به بودن و وجود داشتن خداوند و تحت لذات حاصله از قدرت مادی خویش نمرودوار فریب خون خدا را خورده و او را مرده پنداشته‌اند. چند وقت پیش با دوستی در این باره حرف می‌زدیم و او می‌گفت که فقط مایل به این است که به میزان درآمد خاصی برسد که نیازهای خود را تأمین کند. اما او متوجه نبود که پذیرش چنین چیزی، میزان خاصی از پول/درآمد/سرمایه/اموال، از فردی به فرد دیگر متفاوت است و این می‌تواند برای او پنجاه میلیارد و برای من پنج میلیارد باشد- بدون مشخص کردن دلار یا ریال بودنش. تعیین یک عدد خاص خود نوع خجالتی و تزویرکارانه‌ی پول‌پرستی است. زیرا نمی‌توان هیچ سقفی هم برای این خواست انسان مطرح کرد. میل انسانی ذاتا در طبیعت خود گرایش به بیشتر دارد و طبیعی‌ست که این گرایش به بیشتر در کیفیت به اندازه‌ی کمیت نباشد. آدم‌هایی که می‌خواهند خود را متعلق به یک طبقه‌ی خاص اقتصادی نشان دهند، بیشتر دور بودن خود از آن طبقه را فریاد می‌زنند. انسان تحت تسلط پول، هر کاری را مباح می‌شمارد، خود را از دنیا طلبکار می‌داند، چیزی او را راضی نمی‌کند، بیشتر می‌خواهد، همه را می‌خواهد. انسان افسار نزده به نفس خویش، تنها گمان پشت فرمان دارد. فرمان در دست دیگری است. شما بگویید شیطان و من بگویم نفس اماره. یک زن، سه خانه، هزار میلیارد، ده شرکت و ... برای او شوخی‌اند. او سیر شدن نمی‌داند. صدایی از درون مدام می‌گوید بیشتر، بیشتر. این صدا را چه چیزی خفه می‌کند؟ آیا او در این حال آماده‌ی بزرگ‌ترین دزدی‌ها نمی‌شود؟ آماده‌ی تجارت مواد مخدر، فحشا، قتل، یتیم‌سازی و هر چه. هر چه که باشد. او خود را مستحق هر چیزی می‌داند. بیشترین و بهترین از هر چیزی و اگر صدایی از دورن یا بیرون او را به ایستادن بخواند، بهانه‌هایش دم دست است. آخرش همه خواهیم مرد، بگذار لذت ببریم، در حالی که همه این کار را می‌کنند، چرا من نکنم؟ مطهری پدر جایی گفته بود اگر به مرد شهوت‌ران تمام زن‌های جهان را هم بدهید و بگویید یک زن هم در سیاره‌ای دیگر وجود دارد، فکر و ذکر او به سراغ آن زن خواهد یافت...

۱۹ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۵۱ ۰ نظر
آ و ب

agac ve ip

Sinani asil sarsan ve onun adeta onceki sinani oldurmuye iten sey, ona en uzak ve dusman gibi gordogu birirsinin- ki burda babasi, sinani tanimasi ve kitapini okumasi ve en onemlisi de bu islerin ailesine hicbir faydasi dokunmayan ve butun parasini kumarda kaybeden ve aileyi zor durumda birakan kisi tarftan yapilmasidir. sadece o sinanin kitapini, sinana ne kadar onemli oldugunu bilerek okumus. hem cok sevdigi annesi ve hem de kiz kardesi kendilerine bu zahmeti bile vermemislerken babasi sinanin cok tulru zorluklarla basilmis kitapini okumus. ve bununla da yetinmemis ve fazlasiyla de onemsererek sevdigi bolumleri ezberlemis. dusunsenize beyaz bildiginiz yogurtun siyah olmasini ya da tam tersi siyah bildiginiz yogurtun beyaz olmasini bilmek gibi bir sey aslinda. siz sinan olsaniz ne yaparsiniz? sevdigi kiz baskasiyla evlenmis. ugruna cok emek verdigi ve sevdigi kitapi bir tane bile satlmamis, universiteyi bitirmis ve asker gitmis gelmis ama hala issiz bir insansiz ve tam bu sirada sevmedeginiz bir insan tarafindan anasilmissiniz. babaniz sadece kazdigi koyonin dibindek tasi nasil cikartacam diye dusunmekte ve nuri bilge ceylanin o tastan kasti sinanin nasil zor bir durumda olduguna bir isaret mi? boyle bir aileye ve ozelikle de baba nefretten baska ne verebilir ki insana. belki de sinan babasi hakkinda dusundugu zaman sadece onun en erken zamanda olmesini istemekte. bu hem onun icin, boyle ise yaramayan ve sefalet avcisi bir insan olan babasi icin, hem ailesi icin, ve hem de sinan icin cok faydali bir is. onun olmus hali bile yasayan hailinde daha faydali. ama bu dusman, bu baba hickimsenin yapmadigi bir is yapmis. sinanin kitapini, onu hayata tutan o kitapi okumus ve sinan daha yeni bilmis ki aslinda butun dunyada onu en cok seven ve anlayan kisi babasi. peki o yillarca suren yanlis anlama ne olacak? sinan bunun altindan kalkabilecek mi? sinan bu durumu tahammul edebilecek mi? ya da en kolay ve ayni zamanda zor olan isi sececek mi? kendini mi asicak? kendine mi kayacak? bu intihar hem onun bu durumdan tek kurtulus yolu gibi ve hem de bir turlu ic muhasebeden dogan insansizca bir is. bolye bir dunyada, seni tek anlayan insanin oyle berbat bir insanin olmasi intihar icin yeterli degil mi? sinan ne yapar? kendini mi koyudan asar yoksa kaldigi yerden devam edebilir mi? edebilir mi?


"ahlat agaci" filminden bir alinti...

۱۸ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۵۷ ۰ نظر
آ و ب

بزم، رقص، رزم...

رزم کنایه‌ها در بزم گوشت و خون؛
آه که کاش برادرم نبودی وه چه خوب که برادرم هستی...

۱۷ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۴۱ ۰ نظر
آ و ب

در من، هر چه...

بسیار بسیار به طبیعت نگاه کرده‌ای و رویش قدم برداشته‌ای اما فراز و نشیب‌های آن حتی نزدیک هم نشده‌اند به فراز و نشیب‌های زندگی‌ات. مذاب اتش‌فشان‌ها طرحواره‌ای بدرنگ از خشم و عصبیتِ خودِ جوشان و خروشان درونت. خیسی و رطوبتش بدون نزدیک شدن به شباهتی حتی با تب و تاب تمام تنم در گرما و نرمای لمس و بوسه. منظر‌ه‌های سرسبز، گل‌های پرطراوت ،درختان پر شاخ و برگ طبیعت آیا می‌تواند در مقابل شادی عمیقم از خوشی‌ها قد علم کنند؟ برف جا خوش کرده در قله‌ی سرافراز آیا می‌تواند حجم آدمیان مدفون در درونم را به یاد بیاورد؟ و آسمان، آن آسمان آبی آزاد، آسمان سیاه افسونگر، آن آسمان زاینده، چه دور و چه مضحک که سینه‌ام هم آزاد و هم اسیر، هم سفید و هم سیاه، هم مدفن و هم گهواره. کوه‌ها کوچک‌تر از آن‌که رویشان قدم بردارم یا هوس فتحی در صبح بیدارم کند. سرگردانی‌ای از این به بعد اگر باشد، سر گردانی در آن جنگل مخوف درونم، برای سال‌ها، سال‌ها، سال‌ها...

۱۷ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۳۹ ۰ نظر
آ و ب