من پیر خوابهایم شدهام. در خوابهایم اثری از زنان و کودکان نیست و به خاطر نبودن آنان، اثری از زندگی هم. فقط مردان. مردانی با سبیلهای سفید، شکمهای گنده، عضلات از کار افتاده، چشمانی عبوس، دهانهایی فحاش و آلتهایی چرک بسته. در خوابهایم مردانی با نفسهای گرفته و کمطاقت میدوند، فوتبال بازی میکنند، سیگار میکشند، جماع میکنند، امضا میزنند. من نمیتوانم به خوابهایم فکر نکم. همانطور که نمیتوانم بفهمم چرا چنین خوابهایی میبینم؟ این خوابکابوسها سنگینم میکنند. سنگ صد کیلویی را روی سینهام میگذارند. راه تنفسم بسته میشود. نمیتوانم بعد از این خوابها زیاد حرف بزنم و نمیتوانم به آسانی به دنیای بیداری باز گردم. خسته، خشمگین، آشفته، پریشان و پیر. چرا در خوابهایم اثری از زنان و کودکان نیست؟ من پیر خوابهایم شدهام؟...