بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

nicelerine

ki kendinden gectin hep. omzuna aldin butun duslerini ve bir hayatin mahv olma pahasina bile olsa, onlardan vezgecmemen gerktigini ogrendin. iste burdasin simdi, iz birkmak istemedigin bir dunya, yasanmaz duruma gelmis bir hayat ve nice nice agaclarin bas egmesini goren bir cif goz...

۲۳ آذر ۹۹ ، ۲۳:۴۱ ۰ نظر
آ و ب

به وسعت جهان...

تحمیل‌شدگی، تحمل‌کردگی، تحلیل‌رفتگی...

۲۳ آذر ۹۹ ، ۲۳:۳۸ ۰ نظر
آ و ب

انجماد...

جمعه‌ها، جمجمه‌ها، جغجغه‌ها...

۲۱ آذر ۹۹ ، ۱۷:۲۷ ۰ نظر
آ و ب

بهانه‌گیری...

در حین انجام حتی متوجه هم نمی‌‌شوی. ساعتی می‌گذرد و در رخوت، تصاویر تند و هیجانی جای خودش را می‌دهد به عینیات کند و واقعی. جزئیات مصیبت‌اند. بوی دهان. عرق. دندان‌های زرد. نافرمی تن. گوشت لَخت. برآمدگی‌های نالازم. موهای زاید. حتی شاید در آن لحظه حالتی دلخواه هم داشته باشند. از نظر تن ندادن تن به معیارهای متقلبانه‌ی زیبایی‌سنجی دیکته‌شده که هدفش یکسان کردن همه‌ی افراد است. اما بعد تمام‌‌شان بی‌معنی به نظر می‌رسد. رفته‌رفته صورتی ناخوشایند پیدا می‌کند. ساده است. راضی‌ات نمی‌کند دیگر. دل‌زده می‌شوی. چیز زیبایی نمی‌بینی. میل به دوری بیشتر از نزدیکی، جذاب می‌شود...

۲۱ آذر ۹۹ ، ۰۲:۳۱ ۰ نظر
آ و ب

و باز نایستاده‌اند...

بفهم نفهم، شیفتگی و حیرانی نسبت به تبلور نبودن‌ها و نتوانستن‌ها و نکردن‌هایی که با تمام وجود به دنبالشان بوده‌ای و نشده‌ای و نتوانسته‌ای و نکرده‌ای، به هر دلیل و علت. ذره‌ذره تجمیع عقده‌هایی که در تبدیل به علاقه می‌انجامند. فهمیده‌تر از این‌ها که شق دومش را نگفته بفهمی. هرکس قهرمان‌های خودش را می‌پرود و بت‌های خودش را می‌تراشد. گستاخی. سرکشی. طغیان. عصیان. ترکیب‌‌های ایده‌آل کله‌شقی و دانش و جرأت. تمام مجانین. سرمستان. دیوانگان. رنجیرپاره‌کرده‌ها. چریک‌های بی‌وطن. دورافتاده‌ها. قدرندیده‌ها. رانده‌شدگان. زنده باد تمام انقلاب‌ها. زنده باد تمام سر باز زدن‌ها. زنده باد تمام زبان‌هایی که به رسواکردگی چرخیده‌اند...

۲۰ آذر ۹۹ ، ۲۳:۵۱ ۰ نظر
آ و ب

میزان...

که اگر نبود نوشتن، نمی‌توانستی قدم از قدم برداری در درون خود؛ این آغوش بی‌فاصله که به یادت می‌آورد، لذت نه در لذت بردن از درست‌کرده، که در درست کردن نفهته است...

۲۰ آذر ۹۹ ، ۲۳:۴۲ ۰ نظر
آ و ب

در آتش و آب...

نامه‌ها به مقصد رسید. اندوه پر کشید. ظل‌الله پایین آمد. نورالله بالا رفت. در میدان به هم آمیختند. مادرزاد. تن به آب تر شد. در اوج. رنگین‌کمان را ندیده، جان دادند...

۲۰ آذر ۹۹ ، ۲۳:۳۴ ۰ نظر
آ و ب

وداع خواهد گفت...

منِ منتظرِ آن روز موعود که وعده‌ و علتش در من مستور؛ شمشیری که از رقص در بالای سر بازنمی‌ایستد. روزها و نفس‌هایم در سرازیری آن شماره، بزرگ‌روزی که بعد از آن هیچ چیزی نخواهم داشت؛ حتی کلمه‌ای که در سهم خود به من، راضی‌ام کند و مشغولم. دیری که خود از دیر بودنش آگاه نیست و به دلیل ناآگاهی‌اش، اضطرابی هم در خود پیدا نمی‌کند و این من، منِ نفس‌‌نفس‌زنِ در تدارکِ سیاه‌لباسی برای سیاه‌روزی...

۲۰ آذر ۹۹ ، ۲۳:۳۰ ۰ نظر
آ و ب

نسیانی ناسور...

فراموشی می‌شوم، در شب‌ها، شعرها، شراب‌ها...

۲۰ آذر ۹۹ ، ۰۰:۵۸ ۰ نظر
آ و ب

نمی‌توانی گفت...

"آرام، آرام

از کوه اگر می‌گویی      

 آرام‌تر بگوی!

بار گریه‌ای بر شانه دارم..."


https://www.youtube.com/watch?v=UnVN1i19-0U

۱۸ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۷ ۰ نظر
آ و ب