بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

آن فارغان...

عقل خود را کبریتی کردیم و کشیدیم بر تن جهان؛ راهی که نیافتیم هیچ، ازدست‌رفته‌ای هم افزودیم بر تبار گم‌کرده‌ها. خوشا مومنانِ به نادیده‌ها...

۲۸ آذر ۹۹ ، ۰۰:۰۳ ۱ نظر
آ و ب

hekim luis

Birde bu durum var arasira karsima cikan. cok oncelerde ya da cok yakinda dusundugum ya da yazdigim fikirleri bir yazarin yazdigi satirlarin ortasinda gormek. bir an korkup geriye cekilip ve dunyanin ne kadar kucuk olduguna dair ve insanin ne derece tekrarci bir mahluk oldugunu anlamak. iste bende o gece oturmusum rahatca, kis gecesi, soguk ve sevimli ve kitap okuruyom. ve bir kac hafta once yazdigim bazi satirlar geldi aklima. iste sevdigim insanla bir gun gecirmek, sevismek, uyumak, uyanmak ve orada, lezzetin en tepesinde olmek ve defalarca yeniden okudum ve peygamberimizin de dedigi gibi aklimda kalmak icin bir kagita yazdim. luis ferdinand destouches boyle yazmis o gizemli ve guzek kitabinda: "bu dunyada ki saadet lezzetle olebilmekte. yani lezzetin icinde. geriye kalan her sey buyuk bir hictir. korkudur ki itiraf etmene musade etmiyor. ve sanat"...

۲۸ آذر ۹۹ ، ۰۰:۰۰ ۰ نظر
آ و ب

از چکه و طاقت...

از برف، از بام، از بیم...

۲۷ آذر ۹۹ ، ۲۳:۵۰ ۰ نظر
آ و ب

بی‌نیاز نور روز...

متأسفم عزیزم، برای بار سوم کاکتوس هدیه گرفتی. حالا می‌توانی با خشک‌ترین صدایت بگویی که کاکتوسّیت را جزئی از خودت می‌دانی و هم خودت را کاکتوسی...

۲۴ آذر ۹۹ ، ۲۳:۴۹ ۰ نظر
آ و ب

تا نمانی زیر دِین...

بگو، از امروز هم بگو زارع سوخته‌کشتزار، طالب بدمیوه‌ها و دیرخاطره‌ها و سیاه‌سمبل‌ها، بگو در تاریکی محزون شب، خوشه از کدامین خاطره چیدی که خارهایش انگشتانت را خونین کرد...

۲۴ آذر ۹۹ ، ۲۳:۴۶ ۰ نظر
آ و ب

en sevgili

افتاده‌ام به بیهوده کسشعر بافتن. باید هم این‌ روزها ورد زبانم بیتی باشد که ختم بیهودگی را در خود مستتر دارد: uzatma dunya surgunumu benim

۲۴ آذر ۹۹ ، ۲۳:۴۰ ۰ نظر
آ و ب

آب حقیر نازلال...

درخت‌ها که سر خم کرده‌اند، برای همیشه‌ها، وداعی غمگین با آسمانی که غره به بلندای آنان بود. ما، کال و خام و نرسیده، تعجبی ندارد افتادنمان و سر سپردنمان به آب، آب پست...

۲۴ آذر ۹۹ ، ۲۳:۳۸ ۰ نظر
آ و ب

شتر دوساله...

در میانه‌ی جنگ کارمندهای اجیر‌شده‌ی تایپ‌کننده و امنیتی‌های گردن‌کلفت دندان‌تیز‌کرده برای برداشتن تکه‌ی بزرگ‌تر کیک، خنده‌دار می‌شود رگ‌های بیرون‌زده که در حقارتی خالصانه، به شکل "گل کاشتیم" سِرو می‌شوند در میان بولتن‌هایی که به دست غریبه‌ها و آشناها می‌رسند؛ در جنگ فیل‌ها، فقط موش‌ها له می‌‌شوند و کرم‌ها و مورها. حاشا که آن‌قدر کور بشوی که تو به توپ ضربه بزنی اما امتیازش برای دیگرانی نوشته شود...

۲۴ آذر ۹۹ ، ۲۳:۳۵ ۰ نظر
آ و ب

در فاصله، شکنجه...

هر شب، یک درد گور و هر صبح، یک درد رستاخیز...

۲۴ آذر ۹۹ ، ۰۰:۳۰ ۱ نظر
آ و ب

در اوج ناهم‌جنسی...

متأسفم عزیزم، تو از نارسایی در انتقال چیزهایی که به آن‌ها فکر می‌کنی، رنج می‌بری. پس همیشه اینجا خواهی بود، میان دستان نامهربانِ "سوء‌تفاهم"...

۲۳ آذر ۹۹ ، ۲۳:۴۳ ۰ نظر
آ و ب