بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

زخمه‌های زمستان...

برف چه خواهد کرد با این کهنه‌زخم‌ِ عیمقِ در هر به‌ چاقورسیده‌استخوان، ریشه دوانده؟ مسیحایِ سپیدِ سرمایش، نفسی تازه بر مرده‌قلبم خواهد داد یا بهمنِ خوشِ خاطراتش خواهد زدود از تمام دل و جانم، یادِ تمامِ آن سرد‌‌زمستان‌هایِ تاریکِ بی‌درمان را... چیزی نیستم جز فروپاشی میان این و آن؛ رفت‌وآمدِ مکررِ میانِ پژمردگی روح و فرسایشِ تن. چیزی نیستم جز ضرورتِ کلمه‌وار از حلقومی خارج شدن و عدم تمایلِ روایت‌ها به بیان. برف چه خواهد کرد با این کهنه‌زخمِ عمیق؟ برف، لمسِ من با سرانگشتِ سردِ تو، امضایِ هنوز بودنت و لهجه‌بوسه‌ات؛ آبرویِ همیشه دوست داشتنت، همیشه دوست داشتنم...

۰۶ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۴۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

لبت کجاست؟؟؟

"لبت کجاست؟ که خاک چشم به راه است"...

۰۵ بهمن ۹۸ ، ۲۲:۴۸ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

خط یک به سمت ماه...

سوزان سانتاگ گفته بود: گاهی عاشق آدمی می‌شوی که شانس رسیدن به او صفر است، غیرممکن. و هم‌چنان دوستش داری. این عشق واقعی است... از آن چیزهایی که بعد خواندنش سیگاری آتش زدم، دودش را به سینه‌ام فرو دادم و به گذشته‌ نگاه کردم. گذشته‌ی پوچِ لبالب از دوست داشتنِ تو. فقط تنها باید یک کار انجام بدهم. باید هر دم به این مدامِ بیهوده‌یِ دوست داشتن چیزی اضافه کنم؛ بی‌آنکه در جست‌و‌جوی معنایی باشم...

۰۳ بهمن ۹۸ ، ۲۲:۱۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

پس در خود می‌ریزم...

"لایق این دوست داشتن نبوده، لایق این دوست داشتن نیست." به که باید بگویم این شب‌واژه‌هایِ شرمگین را؟ به این آشنای خانه‌کرده در آینه یا به تو؟ به هر دو یا به هیچ‌کدام؟ لایق دوست داشتن نخواهد بود...

۰۲ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۴۲ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

سلام‌گویانِ مرگ...

که دود سیگارم، شوق خنده‌هایمان را آلوده کند و برقصی و بچرخانمت و ببوسی‌ام و باده در دست اما از بوسه بوسه‌یِ لبِ تو مست؛ نه غمِ گذشته و نه خیالِ آینده. به تمامی سهمم از جهان ستانده؛ راضی و سرمست و آرام، پذیرای عزرائیل...

۰۲ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۴۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی