بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۵۲ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

#لطفا

نظرتان را درباره من، زوربای بازرگانی و اینجا بنویسید.

۱۹ دی ۹۷ ، ۱۱:۱۷ ۴ نظر
زوربای بازرگانی

کلمه بهتری پیدا نمی کردم...

از حروف نام تو ماه می چکد
و هلاکت
و شهوت
و یاد
و درمان
.
.
و از حروف نام من آتش و رنج و شب...

۱۷ دی ۹۷ ، ۰۰:۰۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

اینُ یادم بنداز...

فروغ زمستونه و پرواز و پرنده. سهراب ساده تره. نقاشی و شقایق و آب. حافظ رنده و معشوق و شراب. مولانا شمسه و سماع و نی. شاملو رو نمی شه دوست نداشت. فقط آیداس. همونقد که شهریار منقل و تنهایی و انتظار. تو زیبایی هستی و دیوانگی و آتش. همونقد که من خاموشم و خاکستر و خاطره...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۱:۱۳ ۱ نظر
زوربای بازرگانی

هم بهم هم برام دست بزن...

از دست نزدن بهم دست بردار...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۷ ۱ نظر
زوربای بازرگانی

تا کی؟...

آدمی خیره می ماند. به خاکستر آتشی که ساعت هاست خاموشش کرده است...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

یکی مثل تو دیگر هرگز...

چشمانش تیزترین لبه بودند. افتادم. آن زمستان افتادم و دیگر هرگز بلند نشدم...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

دلم به اندازه خودم گرفته...

در میان این همه راه که به هیچ کجا می رسند و این همه کلمه که چیزی از "ماه" نمی دانند، زیر پایم هر روز خالی و خالی تر می شوند...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۲ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

قدم هایش آتش می پراکند...

از اشراق می آمد. در دستانش ملکوت را پنهان کرده بود و از چشمانش ابدیت جاری بود. او می آمد و من می رفتم، بی آنکه بدانم. تمام گناهان بر روی شانه ی چپش بودند...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

در این برهوت کور...

دقیق تر که نگاه می کنم خودم را می بینم که افتاده ام و سقوط کرده ام در این تاریکی، در این سیاهی لال...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۸ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

که ادامه می دهد آدمی...

که زندگی دوم اهانت به زندگی اول است. که هیچ چیز تمام نمی شود و همه چیز عوض می شود. که هیچ کس نمی داند چگونه داخل شدنش به درون گناه را...

۰۴ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی