بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۵۲ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

فراموش نخواهد کرد...

در میان خنده هایت به جلاد، در میان بوسه هایت بر خنجر، در میان رقص هایت به زیر دار... فراموش خواهی کرد، فراموش خواهی شد...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۵۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

حتا شب حتا پاییز...

امیدی وجود ندارد. انتظار محال است. همه می روند. برای هیچ آدمی، هیچ روزی و هیچ خاطره ای بازگشتی نیست...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۵۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

حرف بزن کلمنتاین...

سیاهی چرا اینقدر زیبایند؟ سیاهی ها چرا اینقدر مرا صدا می زنند؟ سیاهی چرا اینقدر اغواگرند؟...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۵۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

نمی دانم، نمی دانید...

چند نامه سوزاندم؟ چند شانه گریستم؟ چند راه رفتم؟ چند شب مردم؟...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۵۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

هر کس برای خودش...

هر کس کلماتی دارد که با آن ها درد می کشد...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۵۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

نباید، نشاید...

آدمی کلمات قبلی خودش را که می خواند انگار با خنجری زهرآگین و تیز به جان سینه‌ی خودش می افتد...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۵۳ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

اتفاق ساده ایست زندگی...

آن شانه هایی که روزی بر رویشان گریسته ایم، آن دستانی که روزی لیوان ها را با آنان بلند می کردیم و آن لب هایی که روزی بوسه به بوسه می شکفتند اکنون در پشت سر، در جایی زشت به نام گذشته و در جایی که دیگر دست ما به آنان نمی رسد جان داده اند و تمام شده اند. و ما اکنون، با وقار یک شکست خورده و متانت یک پیروز به سوی شانه ها و دست ها و لب های جدید می رویم و می دویم. در جایی غیر از کنار هم رنج داده شده و نفس می کشیم. به خواب رفته و بیدار می شویم. زمان ما را در خود هضم می کند و از ما برده ای مطیع می سازد و حتی دیگر به ما مجال به یاد آوردن همدیگر را هم نمی دهد...
۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۵۲ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

همونقد سکرآور...

گفت چه طعمی می ده؟ گفتم زندگی، طعم زندگی رو میده. همونقد تلخ. همونقد دوست داشتنی...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۴۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

هستی همیشه ای هستیِ همیشه...

هنوز در خواب هایم رد پای تو، هنوز در زخم هایم صدای تو و همیشه تمام کلماتم برای تو...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۴۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

محال را فرصت مجال نیست...

در تاریکی نمی توانی فرار کنی. از تاریکی نمی توانی فرار کنی...

۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۴۲ ۰ نظر
زوربای بازرگانی