بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۵۲ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

باید ،باید دوام آورد؟...

این بادها خاکسترم را به سویت نخواهند آورد. این باران ها یادم را در خاطرت زنده نخواهند کرد. در اسارتِ این غربتِ ابدی خواهم پژمرد ،خواهم سوخت، خواهم مُرد...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۱۸ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

از میان آغوشت...

زمستان ایستاده تن در تن تو، با اشک و خاطره و فروغ و مه...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۱۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

هوم... اوهوم...

واسم دست تکون بده کارملیتا، دست تکون بده عشق من...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۱۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

تمام می شویم انگار...

گفت دیگه نمی تونم با بوسیدن بفهممت همونطور که نمی تونم با لمس کردن حست کنم...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۱۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

از سقوط یا صعود...

سیاه عمیق است، عشق چاه و آسمان زندان، برای پرنده ای که بال‌هایش به رنگ خون درآمده اند...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۱۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

ای نگاهت یأس صد گناه...

برای دیدن تو، برای خواندن توست هرچه که می گویم و نمی گویم ای صدایت صدای سکوتم...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۱۲ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

تاراج؟ خاک...

دی، دی رسیده است ای فراموش نشده ترین گناه من و تنم بی دفاع ترین دشت در هجوم اسب‌های خاطره...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۰۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

خالی تز از خالی...

چه لیلاها که سینه‌هایشان از دل خالی...
چه مجنون‌ها که وجودشان از جنون خالی...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۰۸ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

فرشته‌ی کوچکی گفت...

دکمه‌های پیراهنت تبدیل به دروازه‌های فتح تنت... نه نه... نخواهند شد...
۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۰۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

آه از آن زمستان...

آن زمستان خاک را لمس کردم و دیگر هرچه برایم از آسمان ها حرف زدند چیزی به یاد نیاوردم...

۰۲ دی ۹۷ ، ۰۳:۰۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی