بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۲۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

گاهی هم برگشتن...

آوارگی چیزی نیست جز حس عدم تعلق به جایی یا چیزی یا کسی. آرامشی که برای همیشه از خود دریغ می‌کنی و با این کار، موجبات رنجش نزدیکانت را فراهم. اگر جرأتش را داشته باشی و پیامدههایش را قبول کنی، دل می‌دهی به رفتن. هجرتی برای همیشه. که وطنت آنجایی باشد که می‌توانی زندگی می‌کنی نه آنجایی که زنده هستی اما اگر جرأتش را نداشته باشی، می‌شوی در بُن آواره‌ای که برای همیشه زندانیِ آوراگی خویش است. بی‌آنکه بتوانی کاری انجام دهی...

۲۰ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۳۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

1500

میان من و تو دریاهایی از نفرت، کوه‌هایی از غیظ، ابرهایی عبوس، شب‌های بی‌خبری و بیابان‌هایی خشک وجود دارد. لای جمعیت فراوانی که هم تو می‌شناسی و هم من، همواره دو غریبه و بیگانه خواهیم بود. از آوردن نام همدیگر پرهیز خواهیم کرد اما "به یادت نمی‌آورم که نه فراموش‌شده‌ی منی." گم هستم و خواهم ماند. برهنه و بی‌دفاع در برابر مِهی که هر سال بیش‌تر پایین می‌آید و نمی‌گذارد چشمانت رو ببینم و لبانت را بشناسم. شاید همین طوری بهتر است. دو دشمن. کسی که نفرت دارد و دیگری که در تردید میان عشق و نفرت، پرسه‌ می‌زند. گاهی آنچنان دوستت دارد که تنها خالی از هر تمایلی به تو احتیاج دارد و گاهی فکر می‌کند که خون آویخته از چانه‌ات تسکینش خواهد بود. دو دشمن. بی تلاقی نگاه. بی رد و بدل شدن کلام. دو دشمن. بی سوء تفاهم...

۱۹ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۱۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

گفتن ندارد...

چشمانت را برای شب می‌خواهم، لبانت را...

۱۹ خرداد ۹۹ ، ۰۲:۰۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

شاید هیچ‌گاه...

زخم نیست و آن که زخم زده نیز هم. زهری‌ست که در خون می‌چرخد و با خود به اینجا و آنجا و هرجا که بروی، می‌بری. تن‌خسته‌ای اما از زخم و زهر و گشتن و درد که تو دیر زمانی‌ست می‌خواهی نام دردت را بدانی، نه درمان را. برمی‌خیزی و دوباره می‌جنگی. نبردی در تاریکی با چیزی که نمی‌دانی این بار از کدامین سو به شیوه‌ای جدیدتر تو را در خود خواهد شکست...

۱۹ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۵۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

جز این...

از پشت شیشه تماشایش می‌کنی. حظ بصر می‌بری و حسرت وصال. شیشه را برای وصال می‌شکنی و نزدیک‌تر می‌شوی. به او. به وصال. اگر وصال نشد چه؟ دیگر حظ بصر نیست و تمامش حسرت است. حسرت... چه هستم من؟ شیشه شکسته‌یِ به وصال نرسیده‌یِ مبتلایِ حسرت...

۱۸ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۴۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

امانت...

عاجز بودن بشر در آرزوی تصاحب کردن و مالکیت و "به دست آوردن" نمایان می‌شود. به هر دری می‌زن تا به دست آورد. بی‌خبر از تاوان به دست آوردن؛ "از دست دادن"...

۱۸ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۱۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

تو یک معمولیِ بغایتی!

برای همیشه می‌خواهی همینجا بمانی. کنار آب با چشمانی خیره بر سطح آب. میلی برای کشف و درک عمق نداری. نمی‌ترسی از خیس شدن و عمیق بودن و تنگی نفس اما زنجیرِ نامرئیِ تنیده شده به دور تنت اجازه این کار را به تو نمی‌دهد. جای تو همانجاست. کنار آب. لمس سطح. برای این کار سال‌های زیادی را تلف کرده‌ای...

۱۷ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

برای رفع سرمای روح...

حسی شبیه به لحظه‌ای که برای گرم شدن به سمت آتش خم شده‌ای اما خاکسترش خفه‌ات کرده است...

۱۷ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۱۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

عزیزم...

"من حداقل قاتلم را می‌شناسم اما تو روزی در قلب کسی که دوستت ندارد، با تیر غیب کشته خواهی شد."

۱۷ خرداد ۹۹ ، ۰۲:۵۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

تُف.

"خاص و متفاوت بودن" رویِ دیگر "هم‌رنگِ جماعت شدن" است. چه اگر این‌قدر به آن اندازه که ادعا دارید، متفاوت هستید نباید به طرز بی‌شماری آدم با لباس احمقانه آن بیرون ببینیم. نباید این حجم از فیلم‌های مزخرف سخیف و کتاب‌های بدردنخور هدردهنده‌ی درخت سزاوار سوزاندن، فروش بالایی داشته باشند. خاص بودن، ذوق می‌آورد. سلیقه می‌آورد. خلاقیت می‌آورد. هیچ کدام از این‌ها را ندارید و با این زندگی احمقانه، هیچگاه هم نخواهید داشت خدا را شکر. پاتوق‌هایتان، کافه‌ها و قهوه‌خانه‌ها و رستوران‌هایی‌ست که از بس پر هستند که جای سوزن انداختن نیست. مقاصد توریستی داخلی و خارجی‌تان یکسانند. یا شمال و متل قوش یا آنتالیا و لاراش. خاص و متفاوت‌های احمقی که فکر می‌کنند ( بله. متاسفانه احمقها هم می‌توانند فکر کنند) لابد یک طیف رنگی بهتر از بقیه‌ی طیف‌ها وجود دارد. صفحات احمقانه‌ را دنبال می‌کنید. ویدیوهای احمقانه را بازنشر می‌کنید. درباره هر موضوعی بی‌آنکه از عهده‌ی دفاع کردن از آن بربیایید، اظهار نظر می‌فرمایید. بدن‌های یکسان، شال بستن‌های یکسان، ابروهای یکسان، تفریحات یکسان. کارهای احمقانه، فکرهای احمقانه، زندگی‌های احمقانه، روابط احمقانه. بردگان بی‌چون و چرای مُد. این فیلم مد شده؟ ببینیم پس. این کتاب مد شده؟ بخونیم پس. این لباس مد شده؟ بپوشیم پس. این کافه مد شده؟ بریم پس. این موضوع مد شده؟ نظر بدیم پس. این سکس مد شده؟ بکنیم پس. این گوه مد شده؟ بخوریم پس. تف...

۱۶ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۱۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی