دیگر دلشوره ابدیت کمی رهایم کرده است. و دیگر می دانم که زمان هر چیزی را در چرخ دنده های تیز خود له می کند و هیچ کس و هیچ چیز را یارای مقابله در برابرش نیست. فقط می خواهم هر از گاهی به یادم بیفتی، هر از گاهی به یادم باشی، هر از گاهی به یادم بیاوری. در زمستان. در دی. در برف. در سرما. در روشنای ماه. در مه. در دستان خالی ات و در صدای فروغ...


+ فقط تو می دانی چرا فروغ. فقط من می دانم چرا فروغ...