این روزهایِ من اسمش زندگی نیست. مستهلک شدن دمادم. پوسیدن. پرپر زدن. مروت ندارد این لامصب. کاردِ دندانه دندانه‌ی مدام است که از پس گردن- از قفا- می‌کِشد. از رگ و ماهیچه می‌گذرد، در پشت حلق رها می کند. به این می گویند بسمل شدن. دیده‌ای؟ پایت را بردار از گرده‌ام. بگذار جان بِکَنَم...