کاش می‌دونستم که چیزی نیست. کاش می‌فهمیدم که همین حال رو دارن. که همه گاهی می‌ترسن از پس این زندگی برنیان. که همه بعضی وقتا زورشون به این زندگی نمی‌رسه.  که همه گاهی تا یه قدمی تموم شدن می‌رن و قدم از قدم نمی‌تونن بردارن. مدتیه همش غروبم مهندس، حتا وقتی شیش صبح پا میشم. بگو همینن. بگو هیچی نیست. بگو مهندس...