یادته اون شبی رو که واسه همیشه نه گفت و شروع کردی در بی‌چاره‌ترین حالت ممکن به قدم زدن توو اتاق و چند خطی نوشتی و درُ قفل کردی و رفتی سمت بالکن. رسیدی. ایستادی. آونگی مدادم در نوسان. میان رفتن و ماندن. همیشه ماندن و همیشه رفتن؟ و ماندی برای همیشه...
یادته.
منم.
گذشت عمر و هنوزم خمار آن سحر است...