تمام جدالم با "زمان" است؛ نه با دیگران و نه با خود. آه عزیزم، "زمان" ، که تو را به من آورد و می‌آورد و مرا از تو برده و می‌برد. بر سر راه. تلاقی. عبور. ماندن. آینده. رونده. گذرانده. گذشته. رفته. همه چیز. هرچیز. زیر‌ قدرت مطلق "زمان". شبیه به سنگریزه‌هایی که از میان دستم بر روی زمین می‌افتند. علت تمام تلاش و عجله و هیجانم.  از ندانستن این‌که آخرین‌اش کِی خواهد افتاد. از عدم توانایی تخمین. از عدم سلطه بر روی‌شان. "زمان". مهم‌ترین. پررنگ‌ترین. بیش‌ترین. همواره تو. از تو. با تو. برای تو. به تو. زمان. زمان. زمان..