البته که آسیب خواهیم دید. البته که آسیب خواهیم زد. به همدیگر، به دیگران، به هر چیزی که به دستمان برسد. این آسان است. این آسان‌تر است. آسیب زدن از آسیب دیدن. رنجاندن از رنجیدن. گریاندن از گریستن. دفاعی پیش‌دستانه و بزدلانه با احساس فتح سرزمینی که دست هیچ‌کس به آن نرسیده است و ما اولین نفری هستیم که پا بر این خشکی می‌گذاریم. اهمیتی ندارد اما. کسی اهمیتی نمی‌دهد به این‌ها. هدف فقط زودتر دست به کار شدنی‌‌ست برای دیرتر در معرض قرار گرفتن. فرار به آسان‌ترین و دم‌دستی‌ترین. آسیب زدن برای آسیب ندیدن یا حداقل به تعویق انداختن. وقتی هم که زبر و زرنگ و تند و تیزتری از تو، به تو آسیب می‌زند، تحمل می‌کنی به امید آمدن لحظه‌ی انتقام باشکوهت. ضربه‌ی کاری‌تری زدنی که جایش همیشه در او بماند. بهتر سوزاندن. بیش‌تر فرو بردن. تا لحظه‌ی آخر اثر گذاشتن و ماندن. این‌ها اما شرط بودنی‌ست که باشیم. که به چشم بیاییم. که نام ما در دهان یا دهان‌ها بچرخد. که ما را نشان دهند. بهتر این‌که آدم خودش را از این چیزهای پست و به ظاهر پرخطر اما از درون پوچ و پوک، بیرون بکشد. اعتنایی نکند. قواعدش را قبول نکند و سر باز بزند از بازیگر شدن در چنین نقشی. حالا نبودن و به چشم نیامدن و محو شدن هم چیزی نیست که آدم خود را تا سطح حیوان و جهان را تا حد جنگل، پایین ببرد و شعورش را بسپارد دست قواعد از پیش‌ تعیین شده‌ی معلوم و داوری‌های یک مشت کور و کر. اگر از عهده‌‌‌‌ی این یکی برآمد و توانست، بعدها شاید بتواند مرهمی باشد و دوایی بر دیگران و اگر هم نه که...